زر نداری مشت خود را وا مکن .../ پریش شهرضایی
عشق را بیمعرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
بهرام سیاره / پریش شهرضایی
1323-1391
متن کامل شعر در لینک زیر...↓↓
عشق را بیمعرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
بهرام سیاره / پریش شهرضایی
1323-1391
متن کامل شعر در لینک زیر...↓↓
پیش بیرنگان که مست حیرتند
گر دو رنگی میکنی با ما مکن.!.
بهرام سیاره / پریش شهرضایی
1323-1391
خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن.!.
بهرام سیاره / پریش شهرضایی
شهرضا
1323-1391
باران حریر
به شما هدیه ز من
صد سبد لاله سرخ
یک بغل پونه سبز
مولوی گونه درود
مثنوی وار سلام
حافظانه تکریم
خاضعانه تعظیم
که شما «هی زن »احساس منید
یاسمن چیست
شما یاس منید
شاعر ار در دل خود درد نداشت
ره به جمعیت شبگرد نداشت
مردمی باید زیست
مردمی باید ماند
مردمی باید مرد
عاشقی باید کرد
خون دل باید خورد
دوستی باید کرد
راست می باید گفت
خواب کوثر خواهی؟
تشنه می باید خفت
بیغمی گفت بمن
غنچه را باید چید
و جوابش گفتم
لاله را باید دید
بین چیدن و میان دیدن
گر چه ره بسیار است
و دویدن دشوار
می توان قافله شد
می توان فاصله را
بی قدم کوته کرد
من به غُرّیدن ابری تاریک
روح سرگشته حود را دیدم
و به لغزیدن یک اشک غریب
خویش را فهمیدم
پریش شهرضایی/ بهرام سیاره
شهرضا
1323-1391
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
تو را شناخت نگاهم نقاب را بردار
ستاره سايه ندارد حجاب را بردار
تنور شُعلهورم دست بر دلم مگذار
بپرس و پردهی اين التهاب را بردار
چو بوتراب كه از شير با نمک پرداخت
بس است گريه بر اين چشم، خواب را بردار
هنر نكردم اگر سايهام به خاک افتاد
ز خاک اى دلِ من! آفتاب را بردار
به لقمه پاى نهادن كمال ناشكرى است
به احترام سبوى شراب را بردار
ز سالخورد صُراحى دواى پيرى خواه
چو خَم شدى ز خُمِ مِى شباب را بردار
قلندرانِ طريق احتياط نشناسند
دو راهه نيست جنون انتخاب را بردار
صلاح كار تو مُطرب اگرچه خاموشى است
دلم گرفت خدا را، رباب را بردار
به عطر صومعه خاكم مكن نفاقآميز
شراب و شمع مرا بس، گُلاب را بردار
گناه از من اميدوار اوِ زاهد!
تو بهر توشهی فردا ثواب را بردار
به عذر آتش پنهان پريش در خود سوخت
كنون كه شُعله به سرگشت آب را بردار
بهرام سیاره / پریش شهرضایی
شهرضا
1323-1391