مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

دختر همسایه

تازگی‌ها دل امید شده است

نق‌نقو بچه ننگی که مپرس

می‌کند فکر محالی که مگو

می‌زند حرف جفنگی که مپرس

قصّه این است که او دیده به دِه

از بُتان شهر فرنگی که مپرس

دارد این مردک همسایه ما

دختر مست و ملنگی که مپرس

بینم از رخنه دیوار او را

روز و شب با دل تنگی که مپرس

دارد این طُرفه غزال دَدَری

چشم و ابروی قشنگی که مپرس

موی پر پشتِ نیاراسته‌اش

به دل من زده چنگی که مپرس

متصل می‌شکند تخمه سیاه

می‌کند بو و برنگی که مپرس

چشم من هم شده در خدمت دل

نوکر گوش به زنگی که مپرس

دل به دریای هوس غرقه شده

رفته در کام نهنگی که مپرس

متصل نق زند و داد کشد

به غریوی و غرنگی که مپرس

می‌زنم تا که بر او توپ و تشر

می‌کند مکث و درنگی که مپرس

جگرم زان نگه حسرت بار

می‌خورد تیر خدنگی که مپرس

باز دیشب دل دیوانه من

داشت با من سرجنگی که مپرس

گفتم ای دل! به خدا می‌دهمت

گوش مالی قشنگی که مپرس

اهل ده گر که بفهمند بد است

می‌خورد نام به ننگی که مپرس

شهد عشق من و تو خواهد شد

بعد از آن زَهر و شَرنگی که مپرس

دل من حرف به خرجش نرود

شده دیوانه منگی که مپرس

می‌کشد آه به قسمی که نگو

می‌کند گریه به رنگی که مپرس

اخوان ثالث/م.امید