http://persianpoetry.blogfa.com

باید دل و جانم از تو لبریز شود/ بیتا امیری

 

باید دل و جانم از تو لبریز شود

چشمم به شکوه واژه‌ها ریز شود

ای عشق! تویی که آفت جان منی

از مصرف خودسرانه پرهیز شود

بیتا امیری

دیگر مجوی در من آن عشق آتشین را/ بیتا امیری

 

دیگر مجوی در من آن عشق آتشین را

آن بوسه های شیرین آن عزم آ‌هنین را


دیگر دو چشم مستم جام شراب من نیست

شعار بی تو هرگز شعر کتاب من نیست


دیگر مخواه از من قلبی که مِهر ورزد

مِهری که بردی از یاد یک جو دگر نیرزد...

بیتا امیری

»» ادامه شعر...

دیگر کسی شریک دل من نمی شود/ بیتا امیری

 

دیگر کسی شریک دل من نمی شود

دور از گناه هستم و... اصلاً نمی شود


هر چند جنگل است و شب و ترس و واهمه

آغوش گرم گرگ که مأمن نمی شود


باید خدا مسبّب هر ماجرا شود

مریم شدن به پاکی دامن نمی شود...

بیتا امیری

»» ادامه شعر...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست/ بیتا امیری

 

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می‌رسم با تو به خانه از خیابانی که نیست

می‌نشینی رو به رویم خستگی در می‌کنی

چای می‌ریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز می‌خندی و می‌پرسی که حالت بهتر است

باز می‌خندم که خیلی، گرچه می‌دانی که نیست...

بیتا امیری / شهر بابک کرمان

»» ادامه شعر...