http://persianpoetry.blogfa.com

دیدن روی تو را محرم نباشد چشم ما/ سیف فرغانی

 

دیدن روی تو را محرم نباشد چشم ما

دیده از جان ساخت باید دیدن روی تو را

از رخ و روی تو رنگی تابناک آمد به چشم

وز سر زلف تو بویی سر به مهر آمد به ما

گر بیاد روی گلرنگ تو در خاکم نهند

تا به حشر از تربت من لاله گون روید گیا...

سیف فرغانی

»» ادامه شعر...

دوشم اسباب عیش نیکو بود/ سیف فرغانی

 

دوشم اسباب عیش نیکو بود

خلوتم با نگار دلجو بود

اندر آن خلوت بهشت‌آیین

غیر من هر چه بود نیکو بود

با دلارام من مرا تا روز

سینه بر سینه روی بر رو بود...

سیف فرغانی

»» ادامه شعر...

نگار من چو اندر من نظر کرد/ سیف فرغانی

 

نگار من چو اندر من نظر کرد

همه احوال من بر من دگر کرد

به پرسش دردِ جانم را دوا داد

به خنده زهر عیشم را شکر کرد

ز راه دیده ناگه در درونم

درآمد نور و ظُلمت را به در کرد...

سیف فرغانی

»» ادامه شعر...

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد/ سیف فرغانی

 

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بومِ محنت از پی‌ آن تا کُند خراب

بر دولت‌آشیان شما نیز بگذرد

بادِ خزانِ نکبتِ ایامْ، ناگهان

بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغ‌تان چو نیزه برای ستم دراز

این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد

بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غُرِّش شیران گذشت و رفت

این عوعو سگان شما نیز بگذرد...

سیف فرغانی / قصیده

»» ادامه شعر...

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را/ سیف فرغانی

 

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را

تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را

بازآ ! که عاشقانت جامه سیاه کردند

چون ناخن عروسان از هجر تو نگار

ای اهل شهر ! ازین پس من ترک خانه گفتم

کز ناله‌های زارم زحمت بود شما را ...

سیف فرقانی

»» ادامه شعر...