http://persianpoetry.blogfa.com

مرا نکاوید مرا بکارید.../ احمدرضا احمدی

 

مرا نکاوید

مرا بکارید

من اکنون بذری درست‌کار گشته‌ام

مرا بر الوارهای نور ببندید

از انگشتانم برای کودکان مدادِ رنگی بسازید

گوش‌هایم را بگذارید

تا در میان گلبرگ‌های...

احمدرضا احمدی

»» ادامه شعر...

فرصتی بخواهید تا گیسوان خود را در آفتاب/ احمدرضا احمدی

 

فرصتی بخواهید

تا گیسوان خود را در آفتاب كنار رودخانه

شانه بزنید

فرصتی بخواهید

كه مخفی‌ترین نام خود را

كه خون شما را صورتی می‌كند

از رود بزرگ بپرسید

به نام آن اسب

به نام آن بیابان

شما فرصت دارید

تا چیدن گندم‌ها

تا زرد شدن كامل گندم‌ها

عاشق شوید

فقط روزهای كودكی را برای یكدیگر

نگویید

گندم‌ها زرد شدند

گندم‌ها چیده شدند

نان گرم آماده است

ولی

شما كنار بوته‌های زرد ذرت باشید

آب را در كوزه بریزید

كوزه را كنار تنها بوته‌ی گل سرخ

بگذارید

ما

شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ

دوست داریم

احمدرضا احمدی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/21/20

قلب تو هوا را گرم كرد در هوای گرم/ احمدرضا احمدی

 

قلب تو هوا را گرم كرد

در هوای گرم

عشق ما تعارف پنير بود و

قناعت به نگاه در چاه آب.

مردم كه در گرما

از باران می‌آمدند

گفتی از اتاق بروند

چراغ بگذارند

من تو را دوست دارم...

احمدرضا احمدی

»» ادامه شعر...

من خودم را پوشیدم فصل نبود در لباس بی‌فصل/ احمدرضا احمدی

 

من خودم را پوشیدم

فصل نبود

در لباس بی‌فصل

من تو را سرتاسر نبودم

من تو بودم

من تو را خوب گفتم

که گل‌های شمعدانی را پوشیدم...

احمدرضا احمدی

»» ادامه شعر...

و ما با بوسه درختان را بهار كردیم/ احمدرضا احمدی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

ابر نخستین ترانه‌ی معجزه را

بر لب‌هامان حک کرد

زبانمان را فراموش کردیم

کفش و لباس‌مان کهنه ماند

و ما

با بوسه

درختان را

بهار کردیم.

ما در بدبختی سوءتفاهم بودیم

بادکنک‌ها

که نفس‌های عشق مشترک‌مان

در آن حبس بود

به تیغک‌ها خورد و منفجر شد

قلب‌مان ایستاد

و ساعت‌های خفته‌ی زمین

به کار افتاد

احمدرضا احمدی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/21/20