تو را یک عمر در آیینه‌هایم جستجو کردم/ محمدرضا ترکی

تو را یک عمر در آیینه‌هایم جستجو کردم

و با تو در خیال و خواب‌هایم گفتگو کردم

تو را می‌خواستم ای آذر پاک اهورایی

اگر در خلوتم، چیزی، کسی را آرزو کردم

گریبان چاک‌تر شد در شب دوری و مهجوری

به هر سوزن که من پیراهن دل را رفو کردم...

دکتر محمدرضا ترکی

ادامه نوشته...

تصویر ها در آینه ها دست دوّم است/ محمدرضا ترکی

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

تصویرها در آینه‌ها دست دوّم است

جانِ شما جهانِ شما دست دوّم است

بوی نمورِ کُهنگی و نم‌گرفتگی

پیچیده است، بس‌ که هوا دست دوّم است

در روزنامه‌ها خبری نیست، هرچه هست

یا حرف راست نیست وَ یا دست دوّم است

تا نور آن به ما برسد کهنه می‌شود

خورشید آسمانِ شما دست دوّم است

کالای تازه‌ای هم اگر دارد این جهان

تا می‌رسد به بندر ما دست دوّم است

کالای این خُرافه‌فروشان نوگرا

با آن که هست تازه‌نما، دست دوّم است

گفتی چرا دعا به اجابت نمی‌رسد؟

زیرا که دست‌های دعا دست دوّم است

کو آن خدای تازه و زیبای عاشقان؟

آه این خدایتان، به خدا، دست دوّم است

دکتر محمدرضا ترکی

نا اهلی اگر به حقّ و ناحق/ محمدرضا ترکی

نااهلی اگر به حقّ و ناحق

شولای ریاستی بپوشد


چندی به ریا به نام مردم

دنبال منافعش بکوشد


باآنکه نر است گاو قدرت

یک‌چند به قدرتش بدوشد


وآن‌گاه که برکنار گردید

ناگاه به خشم برخروشد...

محمدرضا ترکی

ادامه نوشته...

خدا می خواست در چشمان من زیباترین باشی/ محمدرضا ترکی

خدا می‌خواست در چشمان من زیباترین باشی

شرابی در نگاهت ریخت تا گیراترین باشی

نمی‌گنجید روح سرکشت در تنگنای تن

دلت را وسعتی بخشید تا دریا‌ترین باشی

تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود

که در شمسی‌ترین منظومه، مولاناترین باشی

مُقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم

تو را آموخت هم‌چون شعله بی‌پروا‌ترین باشی

خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش

تو را تنها پدید آورد تا تنها‌ترین باشی

خدا وقتی تو را می‌آفرید از جنس لیلاها

گمان هرگز نمی‌بردم که واویلا‌ترین باشی!

محمدرضا ترکی

همچون سراب گم شده در عمق جاده‌ام/ محمدرضا ترکی

همچون سراب گم شده در عمق جاده‌ام

از بس دویدم، از نفس، از پا فتاده‌ام

دست نسیم هر طرفی می‌ کشد مرا

در چنگ بادها گَوَنی بی‌ اراده‌ام

چون طفل نی‌ سوار به جایی نمی‌ رسم

بر بارۀ خیال سواری پیاده‌ام...

دکتر محمدرضا ترکی

ادامه نوشته...