بخشای بر آن مرغ که خونش گه بسمل/ کمال خجندی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
بخشای بر آن مرغ که خونش گهِ بسمل
بر خاک بریزند و تپیدن نگذارند.!.
کمال خجندی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
بخشای بر آن مرغ که خونش گهِ بسمل
بر خاک بریزند و تپیدن نگذارند.!.
کمال خجندی
ما رند و قلندرصفت و عاشق و مستیم
معذور توان داشت اگر توبه شکستیم
با هیچکسی کار نداریم در این مُلک
ما را بگذارید در این حال که هستیم
آن عاقل دنیاطلب ار جاه پرستد
شک نیست که ما عاشق و دیوانه و مستیم...
کمال خجندی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
طریق شیوه رندی کسی به جا آورد
که روی دل سوی میخانه فنا آورد
نداشت نور صفا شام هجر ما آن مه
ز چهره نور رسانید و می صفا آورد
حیاتبخش دلم شو چو آهویی ای عمر
دمی مرو که تو را این طرف خدا آورد
بلای عشق مرا بر سر آمد از ره چشم
ندید روز خوش ار بر سرم بلا آورد
درون میکده در بزمگاه رندان ریخت
ز سیر کوی مغان هرچه این گدا آورد
قضا نشد متغیر خوش آنکه داد رضا
به هرچه بر سر برگشتهاش قضا آورد
نگوید آنکه سوی فانی آمد آن مه لیک
به خود رقیب سیهروی را کجا آورد
کمال خجندی
گفتم: چه کند دفع غمم؟ گفت که مِی
گفتم: چه زند راه دلم؟ گفت که نِی
گفتم: که تو داری دل؟ گفت که کو؟
گفتم: ز غمت جان بدهم؟ گفت که کی؟
کمال خجندی
ما را گُلی از روی تو چيدن نگذارند
چيدن چه خيال است که ديدن نگذارند
صد شربت شيرين ز لبت خستهدلان را
نزديک لب آرند و چشيدن نگذارند
گفتم شنود مژده دشنام تو گوشم
آن نيز شنيدم که شنيدن نگذارند...
کمال خجندی
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]