http://persianpoetry.blogfa.com

آیا تو کجا و ما کجاییم/ نظامی گنجوی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

آیا تو کجا و ما کجاییم

تو زانِ که‌ای و ما توراییم

از بندگی زمانه آزاد

غم شاد به ما و ما به غم شاد

گمراه و سخن ز رهنمایی

در ده نه و لاف کدخدایی

ده رانده و دهخدای نامیم

چون ماه به نیمهٔ تمامیم

بی‌مهره و دیده‌، حُقه بازیم

بی‌پا و رکیب رخش تازیم

آخر بزنم به وقت حالی

بر طبل رحیل خود دوالی

نا آمده رفتن این چه ساز است؟

ناکِشته درودن این چه راز است؟

نظامی گنجوی/ گزیده کوتاه

دوش رفتم به خرابات مرا راه نبود/ نظامی گنجوی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

دوش رفتم به خرابات مرا راه نبود

می‌زدم ناله و فریاد کس از من نشنود

یا نبُد هیچ‌کس از باده‌فروشان بیدار

یا که من هیچ بُدم هیچ‌کسم در نگشود

پاسی از شب چو بشد بیشترک یا کمتر

رندی از غرفه برون کرد سر و رخ بنمود...

نظامی گنجوی

»» ادامه شعر...

چه خوش باغی است باغ زندگانی / نظامی گنجوی

 

غزل برداشته رامش‌گر رود

که بدرود ای نشاط و عیش بدرود

چه خوش باغی است باغ زندگانی

گر ایمن بودی از باد خزانی

چه خرم کاخ شد کاخ زمانه

گرش بودی اساس جاودانه

از آن سرد آمد این کاخِ دل‌آویز

که چون جا گرم کردی گویدت خیز

چو هست این دیر خاکی سُست بُنیاد

به بادش داد باید زود بر باد

ز فردا و ز دی کس را نشان نیست

که رفت آن از میان وین در میان نیست

یک امروز است ما را نقد ایّام

بر او هم اعتمادی نیست تا شام

بیا تا یک دهن پر خنده داریم

به مِی جان و جهان را زنده داریم

به ترک خواب می‌باید شبی گفت

که زیر خاک می‌باید بسی خفت

نظامی گنجوی/ گزیده انتخابی

خسرو و شیرین بخش 29

ابیات 29 تا 37

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

مرا کز عشق به ناید شعاری/ نظامی گنجوی

 

Conversations on Love

Accepting Change and Redefining Romance

مرا کز عشق بِه ناید شعاری

مبادا تا زیَم جز عشق کاری

فلک جز عشق محرابی ندارد

جهانْ بی‌خاکِ عشق آبی ندارد

غلام عشقْ شو کاندیشه این است

همه صاحب‌دلان را پیشه این است

جهانْ عشق است و دیگر زَرق‌سازی

همه بازی است الّا عشق‌بازی

اگر بی‌عشق بودی جان عالَم

که بودی زنده در دوران عالَم؟

کسی کز عشق خالی شد فسرده‌ است

گرش صد جان بوَد بی‌عشق مُرده‌ است

اگر خود عشق هیچ افسون نداند

نه از سودای خویشت وا رهاند

مَشو چون خَر به خُورد و خواب خُرسند

اگر خود گُربه باشد دل در او بند

به عشقِ گُربه گر خود چیر باشی

از آن بهتر که با «خود» شیر باشی...

نظامی گنجوی

خمسه/ خسرو شیرین

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

»» ادامه شعر...

محمد کافرینش هست خاکش/ نظامی گنجوی

 

محمّد کآفرینش هست خاکش

هزاران آفرین بر جان پاکش

چراغ‌افروز چشم اهل بینش

طرازِ کارگاه آفرینش

سَر و سرهنگْ میدان وفا را

سپه‌سالار و سرخیلْ انبیا را

ریاحین‌بخشِ باغ صبحگاهی

کلید مخزن گنج الهی

یتیمان را نوازش در نسیمش

از آنجا نام شد دُرِّ یتیمش

به معنی کیمیای خاک آدم

به صورت توتیای چشم عالم...

نظامی گنجوی/ خسرو و شیرین

»» ادامه شعر...