http://persianpoetry.blogfa.com

افتاد خم شدم که برش دارم آب شد/ فرامرز عرب عامری

 

افتاد خم شدم که برش دارم آب شد

فرقی نکرد آدم و گندم خراب شد

از ابتدای خلقتمان معصیت شکفت

وجدانمان دچار هزاران عذاب شد

رفتیم تا گلیم خود از گِل به در کنیم

بهتر نشد که هیچ، زد و منجلاب شد...

فرامرز عربعامری

»» ادامه شعر...

پروانه ها در پيله دنيا را نمی فهمند/ فرامرز عرب عامری

 

پروانه‌ها در پيله دنيا را نمی‌فهمند

تقويم‌ها روز مبادا را نمی‌فهمند

دريا برای مردم صحرانشين درياست

ساحل‌نشينان قدر دريا را نمی‌فهمند

مثل همه، ما هم خيال زندگی داريم

اما نمی‌دانم چرا ما را نمی‌فهمند...

فرامرز عرب عامری

»» ادامه شعر...

دیگر تو را میان غزل گم نمی‌کنم/ فرامرز عرب عامری

 

دیگر تو را میان غزل گم نمی‌کنم

تا دارمت نگاه به مردم نمی‌کنم

در گیر و دار تلخ رسیدن به عشق

حتی به جان خویش ترحم نمی‌کنم

این فصل پا به ماه غمی ژرف گونه بود

هرگز به این بهار تبسم نمی‌کنم...

فرامرز عرب عامری

»» ادامه شعر...