http://persianpoetry.blogfa.com

هر وقت ز آشیانه خود یاد می کنم/ عارف قزوینی

 

هر وقت ز آشیانه خود یاد می‌کنم

نفرین به خانواده صیاد می‌کنم

یا در غم اسارت جان می‌دهم به باد

یا جان خویش از قفس آزاد می‌کنم

شاد از فَغانِ من دلِ صیاد و من بدین

دل‌خوش که یک‌دلی به جهان شاد می‌کنم...

عارف قزوینی

»» ادامه شعر...

خوش آن زمان که دلم پای‌بند یاری بود/ عارف قزوینی

 

خوش آن زمان که دلم پای‌بند یاری بود

به کوی باده‌فروشانم اعتباری بود

بیار باده که از عهد جم همین مانده است

به یادگار، چه خوش عهد و روزگاری بود

به اقتدار چه نازی که روزی ایران را

مزیّت و شرف و فخر و اعتباری بود...

عارف قزوینی

»» ادامه شعر...

هزار عقده ز دل ای سرشگ وا کردی/ عارف قزوینی

 

هزار عقده ز دل ای سرشک وا کردی

بیا بیا که چه خوش آمدی صفا کردی

ز چیست سر زده بیرون شدی ز روزن چشم

چه شد که سرّ دل افشا و برملا کردی

همیشه خواب خوشت دور، کور کردی چشم

به آن فرشته دلم را تو آشنا کردی...

عارف قزوینی

»» ادامه شعر...

تا گرفتار بدان طرّه طرار شدم/ عارف قزوینی

 

تا گرفتار بدان طُره‌ی طرار شدم

به دو صد قافله دل، قافله‌سالار شدم

گفته بودم که به خوبان ندهم هرگز دل

باز چشمم به تو افتاد و گرفتار شدم

به امید گُلِ روی تو نشستم چندان

تا که اندر نظرِ خلقِ جهان خار شدم...

عارف قزوینی

»» ادامه شعر...

ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است/ عارف قزوینی

 

ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است

مسلک مرغ گرفتارِ قفس هم‌چو من است

همت از باد سحر می‌طلبم گر ببرد

خبر از من به رفیقی که به طرف چمن است

فکری ای هم‌وطنان در ره آزادی خویش

بنمایید که هر کس نکند مثل من است...

عارف قزوینی

»» ادامه شعر...