در جستن جام جم جهان پیمودم/ بابا افضل کاشانی
در جُستن جام جم، جهان پیمودم
روزی ننشستم و شبی نغنودم
ز استاد چو وصف جام جم پرسیدم
آن جامِ جهاننمای جم، من بودم
بابا افضل کاشانی
در جُستن جام جم، جهان پیمودم
روزی ننشستم و شبی نغنودم
ز استاد چو وصف جام جم پرسیدم
آن جامِ جهاننمای جم، من بودم
بابا افضل کاشانی
با خلق به خُلق زندگانی می کن
نیکی همه عمر تا توانی می کن
کام همه را بر آر از دست و زبان
و آنگه بنشین و کامرانی می کن
بابا افضل کاشانی
بالا مطلب ز هیچ کس بیش مباش
چون مرهم نرم باش، چون نیش مباش
خواهی که ز هیچ کس به تو بد نرسد
بدخواه و بدآموز و بداندیش میاش
بابا افضل کاشانی
ای از تو فتاده عالمی در شر و شور
فارغ شدهٔ غنی و مردم همه عور
تو با همه در حدیث و گوش همه کر
تو با همه در حضور و چشم همه کور
بابا افضل کاشانی
گر بر فلکی به خاک بازآرندت
ور بر سر نازی، به نیازآرندت
فی الجمله حدیث مطلق از من بشنو
آزار مجوی تا به نیازآرندت
بابا افضل کاشانی
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]