http://persianpoetry.blogfa.com

چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت/ محتشم کاشانی

 

چابک‌سواری آمد و لعبی نمود و رفت

نی‌نی عقابی آمد و صیدی ربود و رفت

نقش دگر بتان که نمی‌رفت از نظر

آن به تن به نوک خنجر مژگان زدود و رفت

حرفی که در حجاب ز گفت و شنود بود

آخر به رمز گفت و به ایما شنود و رفت...

محتشم کاشانی

»» ادامه شعر...

رسید نغمه ای از باده نوشی تو به گوشم/ محتشم کاشانی

 

رسید نغمه‌ای از باده‌نوشی تو به‌گوشم

که چون خُمِ مِی و چون نای نِی به جوش و خروشم

کجاست نرمی و کیفیتی و نشئه‌ی عشقی

که مِی‌ نخورده از آنجا برون بَرَند به دوشم

ز خام‌کاری تدبیر خود فتاده به خنده

خِرد چو دید که آوَرْد آتش تو بجوشم...

محتشم کاشانی

»» ادامه شعر...

زان طره دل سوی ذقنت رفته رفته رفت/ محتشم کاشانی

 

زان طرۀ دل سوی ذَقَنت رفته رفته رفت >> چانه، زنخدان

در چه ز عَنبَرین رَسَنت رفته رفته رفت

پيشت چو شمع اشگ بتان قطره قطره ريخت

صد آبرو در انجمنت رفته رفته رفت

من بودم و دلی و هزاران شکستگی

آن هم به زلف پُر شکنت رفته رفته رفت...

محتشم کاشانی

»» ادامه شعر...

کمند مهر چنان پاره کن که گر روزی/ محتشم کاشانی

 

کمند مِهر چنان پاره کن که گر روزی

شوی ز کرده پشیمان به‌هم توانی بست!

محتشم کاشانی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/158/44

مینا به سر پیاله کج‌ دار و مریز/ محتشم کاشانی

 

در بزم حکیمان ز مِی شورانگیز

نی‌ تاب نشستن است و نی پای گریز

از بهر من تنگ سراب ای ساقی!

مینا به سر پیاله کج‌ دار و مریز

محتشم کاشانی

***

کج دار و مریز

ترکیبی است از فعل امر « کج دار » و فعل نهی « مریز ( نریز ) »

معنی ظاهری اش این است: آن را کج نگه دار و نریز،

معنی ضمنی و تلویحی * / connotation meaning / kɒnəˈteɪʃ(ə)n

این است که با مدارا و آسانی رفتار کن. سختگیری بیش از اندازه نکن.

گویا جامی در دست داری که ناچاری آن را کج بگیری.

جام را کج بگیر و برو ولی مراقب باش درون جام نریزد.

جالب است، املایش را برخی نادرست و به صورت

"کج دار و مریض" ! می نویسند.

دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمی‌ گنجد/ محتشم کاشانی

 

دلی دارم که از تنگی در او جز غم نمی‌گنجد

غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمی‌گنجد

چو گِرد آید جهانی غم به دل گنجد سری‌ست این

که در جایی به این تنگی متاع کم نمی‌گنجد

طبیبا! چون شکاف سینه پر گشت از خدنگ او

مکش زحمت که در زخمی چنین مرهم نمی‌گنجد...

محتشم کاشانی

»» ادامه شعر...