http://persianpoetry.blogfa.com

چون حبابی دیده وا کردیم در دریای هیچ/ پرتو کرمانشاهی

 

چون حبابی دیده واکردیم در دریای هیچ

عمر بگذشت ای دریغا بر سر سودای هیچ

در میان جنگلی از آهن و دود و غبار

شهر هیچستان ما را بین و این غوغای هیچ

جعبه شهر فرنگ است و به هر سازی در آن

صورتک‌هایی که می‌خندند بر سیمای هیچ

بر سر آمال خود بی‌دست و پایان پایمال

وانکه را دست است و پا بنهاده بر سودای هیچ

مهر بی‌مهری نهاده بر جبین‌ها داغ‌ها

در فسون لفظ‌‌ها پنهان شده معنای هیچ

خسته از نیرنگ و افسون چشم‌ها و گوش‌ها

تا که می‌کوبد بر این طبل بلند آوای هیچ

آی باران گر همه دُردانه داری زینهار

جز گل حسرت نخواهی چید از این صحرای هیچ

شمع من مستانه می‌رقصی در آغوش نسیم

باش تا از روزنی سر برکند فردای هیچ

خودگریزی خسته‌ام آیا پناهی مانده است؟

ای کدامین کوچه‌ی متروک و ای دنیای هیچ

شعر ما پرتو در این آشفته بازار ریا

هم‌چو تشریفی است کآویزند بر بالای هیچ

علی اشرف نوبتی/ پرتو کرمانشاهی

تولد مهر 1310 کرمانشاه

http://persianpoetry.blogfa.com/category/186/74

گفتی خدا نخواست نگفتی چرا نخواست/ پرتو کرمانشاهی

 

گفتی خدا نخواست نگفتی چرا نخواست

ما هم نخواستیم خدا خواست یا نخواست؟

ای دوست! از فسانه تقدیر لب ببند

مهمان ما نصیب ز خوان قضا نخواست

با ما مکن ستیزه که ما را گناه نکشت

ای مدعی! الهه معنی تو را نخواست

کشتی شکسته‌ای که به طوفان عنان سپرد

پرتو هدایت از مدد ناخدا نخواست

علی اشرف نوبتی / پرتو کرمانشاهی

تولد مهر 1310 کرمانشاه

http://persianpoetry.blogfa.com/category/186/74

تا جلوه کرد بر سر موی سپید ما را.../  پرتو کرمانشاهی

 

تا جلوه کرد بر سر،موی سپید ما را

آیینه هر چه کوشید دیگر ندید ما را

نقش خیال خویشیم بر لوح آفرینش

گفتی که دید ما را هر کس شنید ما را

رفت آن شب شراب و آن شور و حال مستی

حتی خیال آن هم از سر پرید ما را

چون موج خود گریزی تا بی کران رمیدیم

هر ساحل از کناری دامن کشید ما را

بی حاصلی از این بیش باشد که را، که صیاد

زندانی قفس کرد از شاخ بید ما را

نقش آفرین هستی هر نقش زد عبث بود

صد بار اگر شکست و باز آفرید ما را

چون غنچه ای فسرده دور از پسند گلچین

شرمنده ی خزانیم کز شاخه چید ما را

تیری به چله داریم ز آزادگی چو آرش

گر از گذشت ایام قامت خمید ما را

جز باده ی کهن از هر کهنگی بریدیم

کان هم در این زمانه از خود برید ما را

دریا سراب اگر شد در چشم ما عجب نیست

هر روز با فریبی دادند امید ما را

دردا که عمر طی شد در اضطراب عالم

هر کس که مشکلی داشت دل می تپید ما را

ما خود ز گمرهانیم پرتو به راه مقصود

بیچاره آن که عمری از پی دوید ما را

علی اشرف نوبتی / پرتو کرمانشاهی

تولد مهر 1310 کرمانشاه

ای از نوا در هر سری افکنده شوری .../  پرتو کرمانشاهی

 

ای از نوا در هر سری افکنده شوری

عشاق را از خاوران چون بحر نوری

آوای تو در گوش جان پیچد به شب ها

همچون درای کاروان از راه دوری

از آن دهان دلنشین هر بیت حافظ

شاخه گلی ماند به گلدان بلوری

چون واکنی لب با صبوری کن صبوری

آتش زنی بر خرمن هر ناصبوری

گلبانگ چاووشانه ات چون خیزد از دل

گویی کند با عاشقی نجوا چگوری

پیغام راز آورده ای از لحن داوود

یا خود کلیم دیگری از کوه طوری

رسته گل آواز تو ای رامش جان

چون چشمه ساری در کویر سوت و کوری

ای نغمه ات پرورده ی شهد و ملاحت

هم شور شیرینی و هم شیرین شوری

اکنون که معراج هنر شد جلوه گاهت

زیبد عقابی بودن و اوج غروری

هر چند در ایام ما قدر هنر را

زر در ترازو باید و بازوی زوری

باری ! به جان فریاد باید زد که این شب

خواب سموری دارد و پای تنوری

در شعر پرتو گو شجریان هم نگنجد

جانا تو خود جانمایه ی هر شعر و شوری

علی اشرف نوبتی/ پرتو کرمانشاهی

تولد مهر 1310 کرمانشاه

http://persianpoetry.blogfa.com