گفتم که گهی چند نپرسم خبرش/ انوری ابیوردی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
گفتم که گهی چند نپرسم خبرش
تا بوک برون شود تکبّر ز سرش
خود هست کرشمه هر زمان بیشترش
اکنون من و زاری و شفیعان درش
انوری ابیوردی/ قرن ششم
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
گفتم که گهی چند نپرسم خبرش
تا بوک برون شود تکبّر ز سرش
خود هست کرشمه هر زمان بیشترش
اکنون من و زاری و شفیعان درش
انوری ابیوردی/ قرن ششم
در شکایت اهل زمان
روبهی میدوید از غمِ جان
روبه دیگرش بدید چنان
گفت خیر است بازگوی خبر
گفت خرگیری میکند سلطان
گفت تو خر نهای چه میترسی
گفت آری ولیک آدمیان!
میندانند و فرق مینکنند
خر و روباهشان بود یکسان
زآن همیترسم ای برادر من
که چو خر برنهندمان پالان
خر ز روباه میبِنَشناسند
«فرق روباه و خر را به خوبی نمیشناسند»
اینت! کون خران و بیخبران
انوری ابیوردی
http://persianpoetry.blogfa.com/category/128/18
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
این دل چو شبِ جوانی و راحت و تاب
از روی سپیدهدم برافکند نقاب
بیدار شو! این باقی شب را دریاب
ای بس که بجویی و نیابیش به خواب.!.
انوری ابیوردی/ قرن ششم
http://persianpoetry.blogfa.com/category/128/18
بیننده که چشم عاقبتبین دارد
مِی خوردن و مست خُفتن آئین دارد
تا جان دارم به دست بر خواهم داشت
تلخی که مزاج جان شیرین دارد.!.
انوری ابیوردی/ قرن ششم
مناظره بوته کدو با چنار
نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
برجست و بر دوید بر او بر به روز بیست
پرسید از چنار که تو چند روزهای
گفتا چنار عمر من افزونتر از دویست
گفتا به بیست روز من از تو فزون شدم
این کاهلی بگوی که آخر ز بهر چیست
گفتا چنار نیست مرا با تو هیچ جنگ
کاکنون نه روز جنگ و نه هنگام داوریست
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست
انوری ابیوردی/ قطعه
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]