http://persianpoetry.blogfa.com

بگشای در بگشای در گریان و نالان آمدم/ پرویز ناتل خانلری

 

بگشای در! بگشای در! گریان و نالان آمدم

زان سر کشی‌ها درگذر! اینک پشیمان آمدم

بگشای در، ورنه چنان کوبم جبین بر آستان

کاگه شود یک‌سر جهان کآزرده از جان آمدم

من مرد دعوی نیستم دانی تو خود تا کیستم

گر بی تو یک‌دم زیستم با رنج حرمان آمدم...

پرویز ناتل خانلری

کتاب ماه در مرداب

»» ادامه شعر...

آب آرام و آسمان آرام دل ز غم فارغ و روان پدرام/ پرویز ناتل خانلری

 

ماه در مرداب

آب آرام و آسمان آرام

دل ز غم فارغ و روان پدرام

سایۀ بیدبُن فتاده در آب

زلف ساقی در آبگینۀ جام

ای خوشا عاشقی بدین هنگام

سایۀ بیدبُن فتاده در آب

بر سر موج سیم‌گون مهتاب

مرغ شبخوان ز دور در آواز

ماه چون دلبری فکنده حجاب

تن سیمین بشوید اندر آب

مرغ شبخوان ز دور در آواز

دکتر پرویز نانل خانلری

بندر پهلوی 1316

»» ادامه شعر...

هر چه با خود داشتم از من گریزان/ پرویز ناتل خانلری

 

بامدادان خوشدلی

هر چه با خود داشتم از من گریزان می رود

راحت دل می رود، دل می رود، جان می رود

بامدادان خوشدلی بار سفر بر بست و رفت

اینك امید از پی اش زار و پریشان می رود

بام و روزن نیز گویی پر گرفت از شوق راه

كوی و برزن می خزد بر خاك و بی جان می رود

باد را اینك سرود از دور می آید به گوش

زار می خواند به ره كاین می رود آن می رود

می روم كز همدمی یابم نشان وز ماتمم

سایه پیشاپیش من افتان و خیزان می رود

هر چه گرد خویش می بینم وفاداری نماند

ای شب غم پایدار اكنون كه جانان می رود

پرویز ناتل خانلری

http://persianpoetry.blogfa.com/category/38/33

مه تشنه ی اختران پاک است/ پرویز ناتل خانلری

 

تشنه سرود

مَه تشنه ی اختران پاک است

شب تشنه ی روز تابناک است

وان قطره ی نو چکیده از ابر

لب تشنه در آرزوی خاک است

من، اینک تشنه ی سرودم

می سوزد از این عطش وجودم

چنگم، یک دم فرو نهاده

از نغمه پر است تار و پودم

آن نغمه که دلنشین و زیباست

موزون و متین چو موج دریاست

پرویز ناتل خانلری

http://persianpoetry.blogfa.com/category/38/33

شب به یغما رسید و دست گشود/ پرویز ناتل خانلری

 

یغمای شب

شب به یغما رسید و دست گشود

در ته درّه هر چه بود، ربود

رود دیری است تا اسیر وی است

بشنو این های های زاری رود

گنج باغ از سپید و سرخ و بنفش

همه در چنگ شب به یغما رفت

شاخ گردو زبیم پای نهاد

برسرشاخ سیب و بالا رفت

شب چو دود سیه تنوره کشید

رو نهاد از نشیب سوی فراز

دست و پای درخت ها گم شد

برنیامد ز هیچ یک آواز

بانگ برداشت مرغ حق: شب! شب!

برگ بر شاخ بید لرزان شد

راه فرسوده بر زمین بخزید

لای انبوه پونه پنهان شد

شب دمی گرم بر کشید و بخفت

اینک آسوده از هجوم و ستیز

یک سپیدار و چند بید کهن

بر سر پشته اند پا به گریز

پرویز ناتل خانلری

http://persianpoetry.blogfa.com/category/38/33

گشت غمناک دل و جان عقاب/ پرویز ناتل خانلری/ عقاب

 

عُقاب

پرآوازه‌ترین شعر دکتر پرویز ناتل خانلری است

که به صادق هدایت تقدیم شده است.

گشت غمناک دل و جان عقاب

چو از او دور شد ايّام شباب

ديد، كِش دوْر به انجام رسيد

آفتابش به لب بام رسيد

بايد از هستی دل بر گيرد

ره سوی كشور ديگر گيرد

خواست تا چاره‌ی ناچار كند

دارويی جويد و در كار كند

صبحگاهی ز پیِ چاره‌ی كار...

دکتر پرویز ناتل خانلری

»» ادامه شعر...