http://persianpoetry.blogfa.com

آمد خزان و بر رخ گل رنگ و بو نماند/ حمیدی شیرازی

 

آمد خزان و بر رخ گل رنگ و بو نماند

وز گل به جز حکایت سنگ و سبو نماند

زآن نقش‌های دلکش زیبا به روی باغ

از ابر و بادها اثر رنگ و بو نماند

در پای گل که آن همه آواز بود و بانگ

جز بانگ برگ و زمزمه‌ی نرم جو نماند...

دکتر حمیدی شیرازی

»» ادامه شعر...

پرسید ز من مرد حکیمی که به گیتی/ حمیدی شیرازی/ قطعه

 

پرسید ز من مرد حکیمی که به گیتی

در پیش تو شادی ز همه بیش که دیده‌ است؟

گفتم که به من گر نستیزد خرد خلق

آن کس که فزون از دگران رنج کشیده است

چون اصلِ خوشی نیست مگر کم شدن رنج

پس شادی از او نیست که رنجی نچشیده است...

دکتر حمیدی شیرازی

»» ادامه شعر...

صبح است و گاه شادی و هنگام خرمی/ حمیدی شیرازی

 

بلای معلمی

صبح است و گاه شادی و هنگام خرمی

شب از چمن گذشته و گلبرگ شبنمی

آوازخوان چکاو خوش آهنگ در هوا

گیسوکشان بنفشه ی سرمست بر زمی

ریزد نسیم گل ز دهان سپیده دم

برکوهسار شادی و بر دشت خرمی

گسترده مهر جامه ی زرین به تیغ کوه

فرخنده کرده باغ به فرخنده مقدمی

خرم کسی که شادی این صبح زآن اوست

وز تاب مهر نیست چو من خاطرش غمی

گامی زند به مستی و آزادی و امید

وز دیوبچگان نبرد رنج همدمی

دو مرگ بود آنچه مرا پیر کرد و کشت

بیداد عشق بود و بلای معلمی

گر بستمی به تربیت سگ میان خویش

به بود تا به تربیت نسل آدمی

سگ مردمی به سر برد و آشنا شود

وز آدمی نیاید جز نیش کژدمی

در کشوری که این ثمر دانش است و علم

پیداست کآن دیار کجایست و مردمی

نفرین بر آن کسی که در این ره چو من برد

زجری بدین گرانی و اجری بدین کمی

دکتر حمیدی شیرازی

به مغرب سینه مالان قرص خورشید/ حمیدی شیرازی

 

در امواج رود سند

به مغرب سینه‌مالان قرص خورشید

نهان می‌گشت پُشت کوهساران

فرو می‌ریخت گردی زعفران رنگ

به روی نیزه‌ها و نیزه‌داران

ز هر سو بر سواری غلت می‌خورد

تن سنگین اسبی تیر خورده

به زیر باره می‌نالید از درد

سوار زخم دار نیم مرده

ز سُمّ اسب می‌چرخید بر خاک

به سان گوی خون‌آلود، سرها

ز برق تیغ می‌افتاد در دشت

پیاپی دست‌ها دور از سپرها...

حمیدی شیرازی

شعری در مورد دلاوری‌های جلال الدين محمد خوارزم‌شاه

كه در برابر چنگيزخان مغول با شجاعت ايستادگی كرد

دكتر حميدی شیرازی، شهامت و پايداری او را در

سروده‌ای زيبا در قالب چارپاره يا دوبيتی به‌هم‌پيوسته

به تصویر کشیده است.

»» ادامه شعر...

از برون آمد صدای باغبان/ حمیدی شیرازی

 

حریر سبزه ها...

از برون آمد صدای باغبان

گفت کو ارباب؟ کارش داشتم

از درون گفتم که اینجایم، بگو

گفت هر جا هر چه باید کاشتم...

دکترحمیدی شیرازی

1293-1365

»» ادامه شعر...

من آن آسمانی سروش خدایم/ حمیدی شیرازی

 

شِکر های آلوده...

من آن آسمانی سروش خدایم

که فخری به حوا و آدم ندارم

مسیحای مریم شناسد به معجز

کمی از مسیحای مریم ندارم...

دکترحمیدی شیرازی

1293-1365

»» ادامه شعر...