http://persianpoetry.blogfa.com

زنده باشی یار من آیینه‌وارم ساختی/ غلام نبی عشقری/ شاعر افغانی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

زنده باشی یار من آیینه‌وارم ساختی

پارسا و صوفی و شب‌زنده‌دارم ساختی

در جهان گمنام بودم قیمت و قدرم نبود

صاحب نام و نشان و با وقارم ساختی

از سر اخلاص هرکس دست می‌بوسد مرا

متقی و عابد و پرهیزگارم ساختی...

غلام نبی عشقری/ شاعر افغانی

»» ادامه شعر...

میگون لبی که مست و خرابم کند کجاست/ صائب تبریزی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

مِی‌گون لبی که مست و خرابم کند کجاست

سرچشمه‌ای که سیر ز آبم کند کجاست؟

دریادلی که از قدح بی‌شمار مِی

فارغ ز فکر روز حسابم کند کجاست؟

عمری است تا ز جسم گران‌جان در آتشم

سیل سبک‌روی که خرابم کند کجاست؟

کرده است تلخ دیده‌ی بیدار عیش من

شیرین فسانه‌ای که به خوابم کند کجاست؟

چون لاله شد دلم سیه از تنگنای شهر

دشتی که خوش‌عنان چو سرابم کند کجاست؟

چون گُل ز هرزه‌خندی بی‌جای خود ترم

سوز محبتی که گُلابم کند کجاست؟

بند زبان من شده در بزم وصل، هوش

پیمانه‌ای که رفع حجابم کند کجاست؟

لرزان ز سردسیر صباحت رسیده‌ام

حسن برشته‌ای که کبابم کند کجاست؟

صائب! سخن‌رسی که در این قحط سال هوش

گوشی به فکرهای صوابم کند کجاست؟

صائب تبریزی

به سوى کعبه می رفتم ندا آمد بیا اینجا/ میر واعظ کابلی/ شاعر افغانی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

به سوى کعبه می‌رفتم ندا آمد بیا اینجا

من اینجا، قبله اینجا، مروه اینجا، هم صفا اینجا

اگر درد‌ِ دلى دارى به این دارالشفا بنشین

طبیب اینجا، حبیب اینجا، دوا اینجا، شفا اینجا

میر واعظ کابلی/ شاعر افغانی

گفتم که کار ملک به سامان شود نشد/ زبیر واعظی/ شاعر افغانی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

گفتم که کار مُلک به سامان شود، نشد

رحمی به حال مردم حیران شود، نشد

قائل نشد به عاجز و مسکین کس اعتبار

شایسته‌ی کرامت انسان شود، نشد

از وضع حق‌پرست و زِ کردار بد کنشت

زین خوب و زشت اندکی پُرسان شود، نشد

محتاج صبح و شام به رنج اندر است و بس

گفتم که این مُعضله آسان شود، نشد

آنان که سرکشند ز قانون و عدل و حق

باید بلادرنگ به زندان شود، نشد

زین کاخ‌ها و دولت و سرمایه و شکوه

روزی سوال و سنجش و میزان شود، نشد

تا کی ستم به بی‌کس و نادار و مستمند

کاخ ستمگران همه ویران شود، نشد

اندر عمل پیاده شود کار و بار نیک

هم پیروی ز وضع دلیران شود، نشد

زان دستگاه که کار به او دارد ارتباط

دست ترحمی سر مایان شود، نشد

کردار اگر مطابق گفتار ما شود

پرسان ز روی عدل ز دزدان شود، نشد

ملت ذلیل و جنگ‌زده و تحت صد گداز

با این ستم‌کشان کمی احسان شود، نشد

با جنگ لعنتی چه توان کرد ای خدا؟

زان سو لوای صلح فروزان شود، نشد

اکنون گلیم رشوه ز میهن شدست جمع؟

چور است یک قلم ز که پنهان شود، نشد

ای «واعظی» مصائب و آلام تا به چند

گفتم که کار مُلک به سامان شود، نشد

زبیر واعظی/ شاعر افغانی

اگر دانی زبان اختران را/ خلیل الله خلیلی/ شاعر افغانی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

اگر دانی زبان اختران را

شبانه بشنوی راز جهان را

سکوت شب به صد آهنگ خواند

به گوشت قصّه‌های آسمان را

خلیل الله خلیلی