بی عوض دانی چه باشد در جهان/ شیخ بهایی
هرچه بینی در جهان دارد عوض
در عوض گردد تو را حاصل، غرض
بیعوض، دانی چه باشد در جهان؟
عمر باشد، عمر، قدر آن بدان!
شیخ بهایی/ گزیده کوتاه
هرچه بینی در جهان دارد عوض
در عوض گردد تو را حاصل، غرض
بیعوض، دانی چه باشد در جهان؟
عمر باشد، عمر، قدر آن بدان!
شیخ بهایی/ گزیده کوتاه
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
جز علم(آگاهی)طلب مکن تو اندر عالم
چیزی که تو را ز غم رهاند علم است.!.
شیخ بهایی
فرخنده شبی بود که آن دلبر مست
آمد ز پی غارت دل، تیغ به دست
غارتزدهام دید و خجل گشت، دمی
با من ز پی رفع خجالت بنشست
شیخ بهایی
روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز
نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز
شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز
این بود مرا فایده از دیدن تبریز
ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری
وای عقل! تو هم بر سر این واقعه مگریز...
شیخ بهایی
دی پیر مغان، آتش صحبت افروخت
ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت
از خرقهی کفر، رقعهواری بگرفت
آورد و بر آستین ایمانم دوخت
شیخ بهایی
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]