مادر از بهر غم و رنجِ جهان زاد مرا
درسِ غم داد در اين مدرسه استاد مرا
دل من پير شد از بس که جفا ديد و جفا
ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا
آنچه میخواست دلم چرخِ جفاپيشه نداد
وآنچه بيزار از آن بود دلم داد مرا
غم مگر بيشتر از اهل جهان بود که چرخ
ديد و سنجيد و پسنديد و فرستاد مرا
در دلم ريخته بس بر سر هم، غم سر غم
دل مخوانيد، خدا داده غمآباد مرا
زندگی يک نفسم مايه شادی نشده است
آه...! اگر مرگ نخواهد که کند شاد مرا
ترسم از ضعف پريدن ز قفس نتوانم
گر که صياد زمانی کند آزاد مرا
آرزوی چمنم کَمکَمَک از خاطر رفت
بس در اين کنج قفس بال و پر افتاد مرا
يک دل و اين همه آشوب و غم و درد عماد
کاشکی! مادر ايّام نمیزاد مرا
عماد خراسانی
http://persianpoetry.blogfa.com/category/170/43
+ نوشته شده در دوشنبه ۳ دی ۱۳۹۷ توسط : سامیار کشتکار
|