از بهر دفع غم به کسی گر بری پناه/جلال الدین همایی/ سنا

از بهر دفع غم به‌ کسی گر بری پناه

هم غم به‌جای ماند و هم آبرو رود.!.

جلال الدین همایی/ سنا

متن کامل شعر در لینک زیر... ↓

http://persianpoetry.blogfa.com/post/1834

در کشور ما رسم نه قانون و نه دین است/ جلال الدین همایی/ سنا

در کشور ما رسم نه قانون و نه دین است

ویران شود آن ملک کش اوضاع چنین است

غارتگری و دزدی و آزار و خیانت

در لوح دل پیر و جوان نقش نگین است

قومی ز هنر عاری و خَلقی ز ادب دور

در طینتشان شیطنت و خُبث عجین است...

جلال‌الدین همایی

ادامه نوشته...

لب بسته ام ز هر چه بجز گفتگوی تو/ جلال الدین همایی/ سنا

آرزوی تو

لب بسته‌ام ز هرچه به‌جز گفت‌وگوی تو

دل شسته‌ام ز هرچه به‌جز نقش روی تو

گر بگذری به خاکم و گویی تو را که کُشت؟

فریاد خیزد از کفنم: کآرزوی تو

منت ز خضر گو به سکندر کشد که من

آب حیات جسته‌ام از خاک کوی تو...

جلال‌الدین همایی/ سنا

ادامه نوشته...

روزی لب تو جام ببوسید و می کشان/ جلال الدین همایی/ سنا

روزی لب تو جام ببوسید و مِی‌کشان

هر شب بیاد لعل تو بوسند جام را

پیوسته ترک چشم تو ز ابرو کشیده تیغ

دارد مگر به سر هوس قتل و عام را

از بس ز دوست شکوه به دل دارم ای نسیم

در حیرتم که با تو بگویم کدام را

بنگر به جام و شیشه که هر شب چو عابدان...

جلال‌الدین همایی/ سنا

ادامه نوشته...

تاجم نمی فرستی تیغم به سر مزن/ جلال الدین همایی/ سنا

تاجم نمى‌فرستى تیغم به سر مزن

مرهم نمى‌گذارى زخم دگر مزن

مرهم نمى‌نهى به‌ جراحت نمک مپاش

نوشم نمى‌دهى به دلم نیشتر مزن

بر فرق اوفتاده به نخوت لگد مکوب

سنگ ستم به طایر بى بال و پر مزن...

جلال الدین همایی/ سنا

ادامه نوشته...