کیست امشب حلقه بر در می زند/ حمید سبزواری
کیست امشب حلقه بر در میزند
میهمانی، آشنایی، محرمی؟
یا که ره گم کردهای آزرده جان
تا بیاساید ز رنج ره دمی؟
کیست امشب حلقه بر در میزند؟
هرزه مستی رانده از میخانهای...
حمید سبزواری
کیست امشب حلقه بر در میزند
میهمانی، آشنایی، محرمی؟
یا که ره گم کردهای آزرده جان
تا بیاساید ز رنج ره دمی؟
کیست امشب حلقه بر در میزند؟
هرزه مستی رانده از میخانهای...
حمید سبزواری
سری جز که سربار پیکر ندارم
فرازی ز خجلت فراتر ندارم
شدم آب چون شمع و در خود فسردم
که تصویر صبحی به منظر ندارم
ز باطل تک و تازِ خود شرمسارم
که گردی ز میدان و سنگر ندارم
چنان سایه همسایۀ نقش خویشم
حضیضی بدین اوج، باور ندارم
به خود واگذاریدم ای سربلندان
که پای رهیدن ز بستر ندارم
چرا عاجز از دیدن خود نباشم
که آیینهای در برابر ندارم
مگر روسفیدی شود عذرخواهم
که غیر از سیاهی به دفتر ندارم
حمیدا ! به دل بذر امید افشان
که نومیدی از عفو داور ندارم
حمید سبز واری
شاخهی خشكم ز پاييز و بهارِ من مپرس
مردهام از صبح و شام روزگار من مپرس
آفتابی بر لب بامم در آفاقم مجوی
جلوهای از طالع بیاعتبار من مپرس
سرخط مضمون افسوسم بر اين حيرت بياض
جز ندامت سطری از شعر و شعار من مپرس...