خزد لرزان، درون بستر من ز شرمی خفته میگوید/ فرخ تمیمی
خزد لرزان، درون بستر من
ز شرمی خفته میگوید که: - بفشار
چنان بفشار بر خود پیکرم را
که بشکوفد هوسهای گنهبار
به دندان گیر و شادی بخش و مِی نوش
ز خون این لبان بوسه گیرم.
ببین از گونه سرخم بریزد،
شرار خواهش آرای ضمیرم...
فرخ تمیمی
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]