قرن بی قرار
نه رفتگان و نه آیندگان؛ نمیدانند
که قرنِ پُرِ هنرِ ما چه سخت سنگین است.
امیدهای نوین با عذابهای کهن
به هر طرف نگری گرمِ جنگ خونین است.
نگشته پیکر انسان بزرگتر از پیش
بزرگتر شده صدبار آرزوهایش.
به سوی معرکهی خواستن - توانستن
کشانده میشود از هر طرف سر و پایش.
اگر که عاشق دیروز آرزو میکرد
به ماه چهرهی معشوقه یک نگاه کند
جوان عاشق امروز آرزومند است
برای ماه عسل یک سفر به ماه کند.
در اضطراب و نبردی که زادهی عصر است
مدام روید در دل، امید نو، غم نو
درود گویمت ای قرن بیقرار نوین!
که در عذاب توام، شاهد شکفتن تو.
ژاله اصفهانی
http://persianpoetry.blogfa.com/category/232/106