شمشیر ستم در کف پاییز ببینید/ محمد قهرمان

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

شمشیر ستم در کف پاییز ببینید

این برق بلاگسترِ خون‌ریز ببینید

دیدید بسی جامه‌ی گُلبفتِ بهاران

پیراهنِ عریانی پاییز ببینید

یک خنده نکرد از تَهِ دل، گل به تمامی

کوتاهیِ این عمرِ غم‌انگیز ببینید...

محمد قهرمان

ادامه نوشته...

حیات بخش چو خون در رگم روانه تویی/ محمدقهرمان/ غزل

غزل

حیات بخش چو خون در رگم روانه تویی

برای زیستنم بهترین بهانه تویی

ز همنشینی اهل زمان گریزانم

به آنکه می کشدم دل در این زمانه، تویی

به هر کجا که دهد دست خلوتی با دل

نظر چو بازگشاییم در میانه تویی...

محمد قهرمان

ادامه نوشته...

به هجر زنده از آن ماندم که جان به راه تو دربازم/ محمد قهرمان

به هجر زنده از آن ماندم که جان به راه تو دربازم

به سوی من قدمی بردار که سر به پای تو اندازم

تو را چو پیش نظر آرم غزل فرو چکدم از لب

هزار پنجره بر باغی هزار حنجره آوازم

محمد قهرمان

ادامه نوشته...

به دل جمع درین دایره گامی نزدم .../ محمد قهرمان

به دلِ جمع درین دایره گامی نزدم

گرچه پرگار شدم دورِ تمامی نزدم

آهی از دل ندواندم به سر راهِ سحر

گلی از نالۀ خود بر سر شامی نزدم

محمد قهرمان

ادامه نوشته...

چه غم ز باد سحر شمع شعله‌ ور شده را .../ محمد قهرمان

چه غم ز باد سحر شمع شعله‌ ور شده را

که مرگ راحت جان است جان ‌به ‌سر شده را

روان چو آب بخوان از نگاه غم ‌زده‌ام

حکایت شب با درد و غم سحر شده را

خیال آن مژه با جان رود ز سینه برون

ز دل چگونه کشم تیر کارگر شده را

مگیر پردلی خویش را به جای سلاح

به جنگ تیغ مبر سینه ‌ی سپر شده را

مبین به جلوه ‌ی ظاهر که زود برچینند

بساط سبزه‌ ی پامال رهگذر شده را

کنون که باد خزان برگ برد و بار فشاند

ز سنگ بیم مده نخل بی ‌ثمر شده را

مگر رسد خبر وصل ورنه هیچ پیام

به خود نیاورد از خویش بی‌ خبر شده را

دمید صبح بناگوش یار از خم زلف

ببین سپیده‌ ی در شام جلوه ‌گر شده را

فلک چو گوش گران کرد جای آن دارد

که در جگر شکنم آه بی ‌اثر شده را

زمانه ‌ای ‌ست که بر گریه عیب می‌ گیرند

نهان کنید از اغیار چشم تر شده را

نه گوش حق ‌شنو اینجا نه چشم حق ‌بینی

خدا سزا دهد این قوم کور و کر شده را

محمد قهرمان

http://persianpoetry.blogfa.com/category/99/53