شنیدم ملک دارا گشت دار الملک اسکندر/ سلمان ساوجی
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
شنیدم ملک دارا گشت دارالملک اسکندر
نه اسکندر بماند، نه دارالملک، نه دارا
تو آن نوری که از خورشیدِ رخشان میشود حاصل
ز خاک تیره میجویی زهی سرگشتهی شیدا
ز نفس بد اگر نیکی طمع داری چنان باشد
که از زاغ سیه داری طمع سرسبزی بَبْغا
صفای باطنت روشن کند چون صبح، مهر دل
که صدق اندرونی را توان دانست از سیما
بدی بر کان تو میآید، ز چشم است و زبان و دل
مباش ایمن که روز و شب تو را در خانهاند اعدا
من آن را آدمی دانم که دارد سیرت نیکو
مرا چه مصلحت با آن که این گبر است و آن ترسا
سلمان ساوجی/ گزیده انتخابی