http://persianpoetry.blogfa.com

هرکه در عشق سر از قله برآرد هنر است/ مژگان عباسلو

 

هرکه در عشق سر از قلّه برآرد هنر است

همه تا دامنه‌ی کوه تحمّل دارند.!.

مژگان عباسلو

متن کامل شعر در لینک زیر...↓

http://persianpoetry.blogfa.com/post/8041

چشم ها پنجره های تو تأمل دارند/ مژگان عباسلو

 

چشم‌ها – پنجره‌های تو – تأمل دارند

فصل پاییز هم، آن منظره‌‌‌ها گل دارند

ابر و باد و مه و خورشید و فلک مطمئنم

همه در گردش چشم تو تعادل دارند

تا غمت خار گلو هست، گلوبند چرا؟

کشته‌هایت چه نیازی به تجمّل دارند...

مژگان عباسلو

»» ادامه شعر...

این معجزه توست که پاییز قشنگ است/ مژگان عباسلو

 

این معجزه‌ی توست که پاییز قشنگ است

هر شاخه‌ی با برگِ گلاویز قشنگ است

هر خش‌خشِ خوشبختی و هر نم‌نمِ باران

تا یاد توام هرکس و هرچیز قشنگ است

کم‌صبرم و کم‌حوصله، دور از تو غمی نیست

پیمانه‌ی من پیش تو لبریز قشنگ است...

مژگان عباسلو

»» ادامه شعر...

سرخ و غلیظ در شریانم وزیده ای/ مژگان عباسلو

 

سرخ و غلیظ در شریانم وزیده ای

شعرست یا جنون به زبانم وزیده ای؟

مثل نسیم نیمۀ مرداد ماه گرم

در ظهر چشم های جوانم وزیده ای

من گم شدم درست زمانی که آمدی

تو از کدام سمتِ جهانم وزیده ای؟

مثل بهار ، آمدنت ناگهانی است

در من بدون آنکه بدانم وزیده ای

این بار چندم است که من عاشقت شدم؟

این بار چندم است به جانم وزیده ای؟

حرفی بزن که شعر شود در دهان من

حالا که باز در هیجانم وزیده ای

باران و عشق حادثه ای آسمانی اند

باران گرفته است گمانم وزیده ای

مژگان عباسلو

http://persianpoetry.blogfa.com/category/152/61

مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کند.../ مژگان عباسلو

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

مثلِ(هم‌چو) گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند

هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند

ناگهان می‌آید و در سینه می‌لرزد دلم

هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می‌کند

با من از این هم دلت بی‌اعتناتر خواست، باش!

موج را برخورد صخره کی پشیمان می‌کند ؟!

مثل مادر، عاشق از روز ازل حَسرت‌کش است

هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می‌کند

اشک می‌فهمد غم افتاده‌ای مثل مرا

چشم تو از این خیانت‌ها فراوان می‌کند

عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند

درد بی درمانشان را مرگ درمان می‌کند

مژگان عباسلو

تو دلت مثل ساحلی آرام دل من پر خروش و مواج است  ... / مژگان عباسلو

 

تو دلت مثل ساحلی آرام، دل من پر خروش و مواج است

من به آرامش تو محتاجم، ساحل آرامگاه امواج است

من زنم، ساقه‌ای که می‌شکند تندباد غمی اگر بوزد

تو ولی استواری‌ات از سرو … سبزی‌ات آرزوی هر کاج است

باد دیروز روسری مرا … عشق از من قرار را امروز

راست می‌گفت مادرم انگار: فصل پاییز، فصل تاراج است

فصل پاییز، فصل خوبی نیست بی تو اما بهار هم حتی

خسته از فصل‌های فاصله عشق، او به یک فصل تازه محتاج است


کولی امروز توی دستم خوند: «یه زمستون سخت تو راهه»

من دلم با تو قرصه اما تو …؟ تو دلت چند مرده حلاجه؟

مژگان عباسلو

http://persianpoetry.blogfa.com