http://persianpoetry.blogfa.com

به هنگامی كه نادانی به گيتی حكم فرما بود/ محمدحسین شهریار

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

به هنگامی كه نادانی به گيتی حكم‌فرما بود

تمدن در جهان، هم‌خوابه سيمرغ و عنقا بود

در ايران كيش زردشت آفتابِ عالم‌آرا بود

هُمای‌ فتح و نصرت هم‌عنانِ پرچم ما بود

ز بام قصر دارا سر زدی خورشيد دانايی

وز او تابيده در آفاق انوار توانايی

فلك يك چند ايران را اسير ترك و تازی كرد

در ايران خوانِ يغما ديد و تازی تُركتازی كرد

گدايی بود و با تاج شهان يك چند بازی كرد

فلك اين شيرگير آهو، شكار گرگ و تازی كرد

وطن‌خواهی در ايران خانمان بر دوش شد چندی

به جز در سينه‌ها آتشكده خاموش شد چندی...

زنده یاد محمدحسین شهریار

»» ادامه شعر...

به تودیع تو جان می خواهد از تن شد جدا حافظ/ محمدحسین شهریار

 

به تودیع تو جان می‌خواهد از تَن شد جدا حافظ

به جان‌کندن وداعت می‌کنم حافظ خداحافظ

ثناخوان توام تا زنده‌ام اما یقین دارم

که حقِ چُون تو اُستادی نخواهد شد ادا حافظ

من از اوّل که با خوناب اشکِ دل وضو کردم

نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ

هم از چاهم برآوردی وَ هم راهم نشان دادی

که هم حَبل‌ُالْمَتین بودی و هم نورُالهُدیٰ حافظ

تو صاحب‌خرمنی و من گدایی خوشه‌چین امّا

به انعام تو شایستن، نه حدّ هر گدا حافظ

به شعری کز تو در آغاز عشق کودکی خواندم

به گوش جان هنوزم از خدا آید ندا حافظ

به روی سنگ قبر تو نهادم سینه‌ای سنگین

دو دل با هم سخن گفتند بی‌صوت و صدا حافظ

در اینجا جامهٔ شوقی قبا کردن نه درویشی است

تهی کُن خِرقه‌ام از تَن که جان باید فدا حافظ

تو عشقِ پاکی و پیوندِ حُسن جاودان داری

نه حُسنت انتها دارد، نه عشقت ابتدا حافظ

سخن را گر همه یک جملهٔ دستوری انگاریم

تو و سعدی خبر بودید و باقی مُبتدا حافظ

هر آن‌کو زنگ غم دارد به دل از غمزهٔ خوبان

تو بزدایی غمش از دل به سازی غم‌زُدا حافظ

مگر دل می‌کَنم از تو بیا مهمان به راه انداز

که با حسرت وداعت می‌کنم حافظ خداحافظ

محمدحسین شهریار

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر/ محمدحسین شهریار

 

سیزده را همه عالَم به در امروز از شهر

من خود آن سیزده‌ام کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه معشوقه خود می‌گذرم

محمدحسین شهریار/ گزیده انتخابی

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

خوبی و دلبری حسن حسابی دارد/ محمد حسین شهریار

 

خوبی و دلبری و حُسن، حسابی دارد

بی‌حساب از چه سبب این همه زیبا شده‌ای

حیف و صد حیف که با این همه زیبایی و لطف

عشق بگذاشته اندر پیِ سودا شده‌ای.!.

محمدحسین شهریار/ گزیده کوتاه

متن کامل شعر در لینک زیر...↓

http://persianpoetry.blogfa.com/post/4079

خراب از باد پاییز خمارانگیز تهرانم/ محمدحسین شهریار

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

خراب از باد پاییز خمارانگیز تهرانم

خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم

خدایا! خاطرات سرکشِ یک عمر شیدایی

گرفته در دماغی خسته چون خوابی پریشانم

خیالِ رفتگان شب تا سحر در جانم آویزد

خدایا! این شب‌آویزان چه می‌خواهند از جانم

پریشان یادگاری‌ها بر بادند و می‌پیچند

به گل‌زار خزانِ عمر چون رگبار بارانم...

محمدحسین شهریار

»» ادامه شعر...

ای طلعت تو خنده به خورشید و ماه کن/ محمد حسین شهریار

 

ای طَلعَتِ تو خنده به خورشید و ماه کُن

زُلفِ تو روزِ روشنِ مَردم سیاه کُن

خالِ تو آتشی است دلِ آفتاب‌سوز

خطِ تو سایه‌ای است سیه‌روی ماه کُن

پیرِ خرد که مسئله‌آموز حکمت است

در نکته‌ی دهانِ تو شد اشتباه کُن...

محمدحسین شهریار

»» ادامه شعر...