http://persianpoetry.blogfa.com

در این شب های مهتابی که می گردم میان بیشه ها.../مهدی اخوان ثالث/ م.امید

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry

در این شب‌های مهتابی،

که می‌گردم میانِ بیشه‌های سبز گیلان با دل بی‌تاب

- خیالم می‌برد شاید -

و می‌بینم چه شاد و زنده و زیباست،

الا، دریاب! - می‌گویم به دل - بی‌تابِ من! دریاب!

در این مهتاب‌شب‌های خیال‌انگیز

مرا با خویش

تماشایی وُ گلگشتی‌ست بی‌تشویش.

خیالم می‌برد شاید

و شاید خواب، با تصویرهایش...

مهدی اخوان ثالث/ م.امید

»» ادامه شعر...

هنگام رسیده بود، ما در این.../ اخوان ثالث

 

هنگام رسیده بود، ما در این

کمتر شکی نمی‌توانستیم

آمد روزی که نیک دانستند

آفاق این را و نیک دانستیم

هنگام رسیده بود، می‌گفتند

هنگام

رسیده است؛ اما شب...

اخوان ثالث

»» ادامه شعر...

عمر با قافله شک و یقین می گذرد/ اخوان ثالث/ م.امید

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

عمر با قافله‌ی شک و يقين می‌گذرد

خاطر انباشته از خاطره و قصّه و ياد

من بر اينم، تو بر آن، ژرف چو بينی همه هيچ

كودكانيم به افسانه و افسونی شاد

اخوان ثالث/ م.امید

پس چرا باران نمی آید.../ اخوان ثالث

 

...ولی باران نیامد

پس چرا باران نمی‌آید؟

نمی‌دانم ولی این ابر بارانی‌ست، می‌دانم

ببار... ای ابرِ بارانی! ببار... ای ابرِ بارانی!

صدای رعد آمد باز با فریادِ غول‌آسا

ولی باران نیامد

پس چرا باران نمی‌آید؟

سر آمد روزها با تشنگی بر مردم صحرا

گروه تشنگان در پچ‌پچ افتادند

آیا این همان ابر است

کاندر پی هزاران روشنی دارد؟

و آن پیر دوره‌گرد گفت با لبخند زهرآگین

فضا را تیره می‌دارد

ولی هرگز نمی‌بارد.

مهدی اخوان ثالث/ گزیده

http://persianpoetry.blogfa.com/category/7/2

شب نیکان خوشا و صبح نیکان/ مهدی اخوان ثالث

 

شبِ نيكان خوشا و صبح پاكان

خوش آن دريادلان، اين سينه‌چاكان

خوش است آن دولتِ بيدار كز خويش

تو را باشد، نه از خوابِ نياكان

نه از نيكان و پاكانم، وليكن

دلم پُر مهرِ نيكان است و پاكان

من اين باور نمی‌دارم كه پاكی

برفت از حَيّز امكان و ماكان

ولی دانم كه پاكی هم‌چو نيكي

ملول است و غمين چون دردناكان

چه حسرت‌ها كه نيكی راست در دل

چه وحشت‌هاست در دل‌های پاكان

از اين پس سوی هزل و هجو پويم

«چو شَزده‌یْ پاك و از اَوْگوش» خوراكان

بگيرم انتقام از دهرِ نامرد

شوم سنگِ سرِ كمتر ز خاكان

نه‌ای گر دهخدا، بر سيمِ آخر

بزن امّيد! هم‌چون فخرِ زاكان

قلم در دست تو چون تازيانه است

بزن بر گُرد‌ی بد بی‌سراكان

خدايا كَوْن را سنّت دگر كن

مبادا مايكون باشد كماكان

مهدی اخوان ثالث

نه نغمه ی نی خواهم و نه طرف چمن/ مهدی اخوان ثالث/ رباعی

 

نه نغمه‌ی نِی خواهم و نه طرف چمن

نه یار جوان، نه باده‌ی صاف کهن

خواهم که به خلوتکده‌ای از همه دور

من باشم و من باشم و من باشم و من

مهدی اخوان ثالث/ م.امید

http://persianpoetry.blogfa.com/category/7/2