http://persianpoetry.blogfa.com

مفسدان آسمان جل پادشاهی می کنند/ مرتضی عباسی زاده/ رها

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

مفسدانِ آسمان‌ْجُل پادشاهی می‌کنند

آب را گِل کرده‌اند و صیدِ ماهی می‌کنند

پینه بر پیشانی آنان ز طول سجده نیست

مُهرهای داغ... حرفم را گواهی می‌کنند

کیستند اینان که با تزویر جولان می‌دهند

در خیال خود چرا احساسِ واهی می‌کنند؟

هر حرامی را حلال و هر حلالی را حرام

هرچه می‌خواهند در دین دل‌بخواهی می‌کنند

چیزی از ﺷﺮ و بدی دیگر به جا نگذاشتند

روﺳﭙﻴﺪان سیاهی روسیاهی می‌کنند

باز صد رحمت به شیطان این شرارت‌پیشگان

گاه از ابلیس حتی باج‌خواهی می‌کنند!

گرچه لبریز از گناهِ کرده و ناکرده‌اند

باز اما ادعای بی‌گناهی می‌کنند

مرتضی عباسی‌زاده/ رها

فرصت کم است صحبتی از قیل و قال نیست/ مرتضی عباسی زاده/ رها

 

فرصت کم است صحبتی از قیل و قال نیست

حتی برای گفتن بیتی مجال نیست

پر باز کن از این قفس تن به آسمان

پرواز کن به اوج رسیدن، به بال نیست

بشنو ! صدای هق هق مولا به نیمه شب

عیشی دگر به وسعت این شور و حال نیست

خواهی اگر رها بشوی، دامنش بگیر

گر او کمک کند تن خاکی وبال نیست

قدر و مقام هم، که فزون از ملائک است

ساکن شدن به عالم بالا محال نیست

ره توشه ای برای خودت دست و پا نما

دارایی وجود، به مال و منال نیست

گفتم به خویش، اول و دوم، به خویش باز

جان (رها) حقیقت است، گمان و خیال نیست

مرتضی عباسی زاده/ رها

http://persianpoetry.blogfa.com/category/172/70

باز رها درد دل آغاز کرد.../ مرتضی عباسی‌زاده / رها

 

باز رها درد دل آغاز کرد

عقده‌ی سربسته دل باز کرد

مُهر سکوتی دو لبم دوخته

آتش عشقی جگرم سوخته

دیر زمانی است که دلخون شدم

عشق غزالی است که مجنون شدم

دل شده مهراب دو ابروی او

باخته خود در خم گیسوی او

پُر ز نیازم من و، او بی‌نیاز

ناز خریدارم، او پُر ز ناز

چشم مرا مقدم او آرزوست

زیور عالم همه از روی اوست

روزشده چون شب تاریک و تار

نیست مرا لحظه کوته قرار

گشته تهی ساغر و مِی بی‌اثر

نیست مرا لحظه‌ای از خود خبر

حال دل تنگ من از مِی بپرس

خود خبرم نیست تو از نِی بپرس

آنقدر از دست خودم خسته‌ام

چشم به اشعار رها بسته‌ام

مرتضی عباسی‌زاده/ رها

http://persianpoetry.blogfa.com/category/172/70

درد سنگین سینه غمگین باز هم اشعار عشق/ مرتضی عباسی زاده / رها

 

درد سنگین، سینه غمگین، باز هم اشعار عشق

مانده‌ام انگشت بر لب روز و شب در کار عشق

عین و شین و قاف را بالا و پایین کردم و

عاقبت هم در نیاوردم سَر از اَسرار عشق

چشم ظاهربین ما از چشم دل افتاده پیش

عاشقان را جمله می‌بیند فقط بَر دار عشق...

مرتضی عباسی زاده/ رها

متن کامل شعر در ادامه...↓

»» ادامه شعر...

با انتقام حضرت داور چه می کنید/ مرتضی عباسی زاده

 

ای صاحبان مَسلک و منبر چه می‌کنید؟

ای صنف دین فروش ستمگر چه می‌کنید؟

کشتید و می‌کشید و در فکر کشتنید

با قتل عام این همه باور چه می‌کنید...

مرتضی عباسی زاده/ رها

»» ادامه شعر...

آقا بیا دل‌های مردم درد دارد/ مرتضی عباسی زاده / رها

 

درد دل

آقا بیا دل‌های مَردُم دَرد دارد

از بس که دلسوزانِ دولت‌مرد دارد

اینجا تمامِ فصل‌های سالِ مَردُم

تنها فقط یک رنگ آن هم زرد دارد

مهر و محبت، دوستی، عشقِ تو حتا

حال و هوایی سَردِ سَردِ سَرد دارد

آقا به دور از جانتان... بیمار هستیم

اینجا سلامت زیستن پیگرد دارد

دیگر هوا را هَم دلاری می‌فروشند

اما چرا آواره و شبگرد دارد؟

نامِ تو بر دروازه و میدانِ شهر است

شهر تو صدها دخترِ ولگرد دارد

آقا برایت دردِ دل کردم دوباره

این دردِ دل ها، دردِ درد آورد دارد

اینجا نباید مُنحصِر بر فرد باشیم

حتا خیابان، طرحِ زوج و فَرد دارد

مرتضی عباسی زاده/ رها

http://persianpoetry.blogfa.com/category/172/70