باد ایستاده بود  آفتاب هیچ بود.../ سلمان هراتی

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

باد ایستاده بود

آفتاب هیچ بود

کهکشان درنگ داشت

خاک بی‌قرار بود

تا تو آمدی

شب بهار شد

سنگ

چکه چکه ریخت

جویبار شد

ابتدای تو

امتزاج آسمان و خاک بود

ای تمام تو تمام نور...

سلمان هراتی

ادامه نوشته...

دیروز عصر بود یک کاروان نور می رفت سمت سبز/ سلمان هراتی

دیروز عصر بود

یک کاروان نور

می‌رفت سمت سبز

سوی نسیم محض

وقتی به من رسید

لختی درنگ کرد

آنگاه با نگاه...

سلمان هراتی

ادامه نوشته...

سجاده ام كجاست.../ سلمان هراتی

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

سجاده ام كجاست؟

می‌خواهم از هميشه‌ی اين اضطراب برخيزم

اين دل‌گرفتگی مداوم شايد

تأثير سايه‌ی من است

كه اين‌سان گستاخ و سنگوار

بين خدا و دلم ايستاده‌ام

سجاده‌ام كجاست؟

سلمان هراتی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/157/64

می آیی به غارت خلوت و بوی عادت با تو می آید/ سلمان هراتی

آرامش موقت !

می آیی

به غارت خلوت،

و بوی عادت

با تو می آید

و گنگ را به تبسم

و تبسم را

به قهقهه تبدیل می کنی

ای روشنایی بی بُعد !

ای سطح بی عمق !

میان پنجره می خندی

و رو به روی مرا

به هر چه آفتاب خداست می بندی

عطش را مباد

که دل به رخوت مردابی تو سپارد.

سلمان هراتی

این کاروان چه موذن خوش صدایی دارد/ سلمان هراتی

این کاروان

چه موذن خوش صدایی دارد

به همراهم گفتم:

ما با کدام کاروان

به مقصد می رسیم

گفت:

کاروانی که

از مذهبِ باطلِ « تسَلسُل » پیروی نمی کند

و به نیت برنگشتن می رود.

سلمان هراتی