چگونه شعله ور است آفتاب/ محمدعلی سپانلو
چگونه شعله ور است آفتاب
بی آنکه صبحی باشد؟
چگونه بامداد به ما جام می دهد
نثار خستگی کار؛
نثار ریشه های کهن
که از بقایا می کنیم
از تنه های پوک
با تبر تلخ...
ترانه ای است چنین،
خفته در روایت من
زمان خسته کافوری
که خواب رفته به نواره های گورستان
"بهشت نوساز و بی پرنده امروز "
و آخرین تپش قلب های خاک شده
که سرد می شوند از ریزش طلایی باران ،
شراب خشم در انگورهای آبستن
- خلاف آن چه غمناک شراب گورستان گویند -
ترانه ای است چنین
خفته در روایت من
چگونه شعله ور است آفتاب
در این کشور
بی آنکه صبحی باشد؟
محمد علی سپانلو