http://persianpoetry.blogfa.com

یه نفر بالای برجش لم داده توی جکوزی/ یغما گلرویی

 

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

یه نفر بالای بُرجش لم داده توی جکوزی

یه نفر آرزو داره که حموم بره یه روزی

یه نفر برای گربه‌ش میخره ژامبون اعلا

یکی واسه لقمه‌ای نون میره از دیوارا بالا!

یه نفر جرینگی میده خون‌بها رو تو تصادف

یکی دیگه واسه صنار، توی حبس میپوسه مف مف

یکی آخرای هفته، میره «ساحل قناری» !

یکی جون میکنه اما باز میمونه تویِ نداری!

یه جای شهر برای شام، صدتا کبک پرکنده میشن

یه جای دیگه سرشام، سفره‌ها شرمنده میشن!

فاصله خیلی زیاده از سر برج تا زیر پل،

آخه تا کی باید این درد، این عذاب بشه تحمل؟!

یغما گلرویی

نگارش محاوره‌ای

بی دریغی مثل جنگلای تن سبز شمال/ یغما گلرویی

 

باشكوهی! مثلِ آوازِ عشاير وقتِ كوچ

مثلِ رقصيدنِ مَردای گرسنه‌ی بلوچ!

مثلِ نقشِ كاشی‌كاری رو يه طاق آجُری!

مثلِ ضربای دُهُل تو يه ترانه‌ی لر‌ی!

تو قشنگی! مثِ برقِ سينه‌ريزِ نقره‌كوب!

مثِ لهجه‌ی زُلالِ ماهیگيرای جنوب!

مثِ يه دف‌زنِ كُرد، يا يه سوارِ تركمن!

نمیذاری تن بدم به ننگِ آواره شدن!

هم‌خاک من! هم‌حادثه! چشمای تو يعنی: وطن!

از عطرِ تو شروع میشن مَرزایِ سرزمينِ من!

بی‌دريغی! مثلِ جنگلای تن‌سبزِ شمال...

یغما گلرویی

»» ادامه شعر...

ز تو با عطرها وُ آینه‌ها ... / یغما گلرویی

 

ز تو با عطرها وُ آینه‌ها

از تو با خنیاگران‌ دوره گرد

از تو با بلوغ‌ پس‌کوچه‌ها

از تو با تنهایی‌ انسان‌

از تو با تمام‌ نفس‌های‌ خویش‌ سخن‌ خواهم‌ گفت !

تو را به‌ جهان‌ معرفی‌ خواهم‌ کرد

تا تمام‌ دیوارها فرو ریزند

و عشق‌ بر خرابه‌های‌ تباهی‌

مستانه‌ بگذرد !

رسالت‌ دیگری‌ در میانه‌ نیست‌ !

من‌ به‌ این‌ رباط‌ آمده‌ام

تا تو را زندگی‌ کنم‌

و بمیرم ...

یغما گلرویی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/100/52

جار شادمانه گنجشکان را روشن تر می شنوم/ یغما گلرویی

 

جارِ شادمانه‌ی‌ گنجشکان‌ را

روشن‌تر می‌شنوم‌،

چرا که‌ تو اینجایی‌!

شکوه خورشید و کف‌کوبی‌ِ برگ‌ها،

پنبه‌های‌ وِلِنگار ابر،

لَن‌ْتَرانی‌ جوباره‌ی‌ فروتن‌

این‌ همه‌ را خوش‌تر از همیشه‌ می‌بینم،

چرا که‌ تو اینجایی‌!

تو آن‌ اشارتِ روشنی‌

که‌ آدم‌ را

به‌ برچیدن‌ سیب‌ِ سَرترین‌ شاخه‌ دعوت‌ کرد!

بهشت‌ را به‌ نیم‌ نگاه‌ تو فروختم‌

تا با تو

بر گستره‌ی‌ خاموش‌ خاک‌

بهشتی‌ نو بیآفرینم‌

یغما گلرویی

مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

برپا...! مدرسمون‌ یادم‌ میاد، دیوارای‌ بلندی‌ ... / یغما گلرویی

 

برپا...!

مدرسمون‌ یادم‌ میاد، دیوارای‌ بلندی‌ داشت‌

اما کتونیام منو اسیرِ دیوارا نذاشت

دلم‌ مث‌ِ یه‌ بادبادك‌ از روی‌ دیوار می‌پرید

فراش‌ِ پیرِ مدرسه‌ به‌ گَردِ من‌ نمی‌رسید

فردا ولی‌ ناظممون‌، بغضمو می‌شكست‌ تو گلو

دستای‌ من‌ می‌ موندن‌ و تركه‌ی‌ خیس‌ِ آلبالو

خطای‌ خون‌ مُرده‌گیو رو كف‌ِ دستام‌ می‌كشید

صدای‌ گریه‌ منو گوشای‌ اون‌ نمی‌شنید

برپا...! بگو ای‌ من‌ِ من‌! برجا نشستنت‌ بسه‌!

از روی‌ دیوارا بپر! مدرسه‌ مثل‌ِ قفسه! ‌

برپا...! بگو ای‌ من‌ِ من‌! ختمِ ترانه‌ روشنه‌!

تركه‌ خیس‌ِ آلبالو، یه‌ جای‌ قصه‌ می‌شكنه‌...

حالا بزرگ‌ شدم‌ ولی‌ دیوارا باز دورِ منن‌،

هنوز برای‌ هر فرار تركه‌ به‌ دستام‌ می‌زنن

مدرسه‌ سكوت‌ِ من‌ زنگای‌ تفریح‌ نداره

زلزله‌ ترانه‌هام‌ دیواراشو بَرمی‌داره‌

با هر ترانه‌ یه‌ دفه‌ از روی‌ دیوار می‌پرم

با هر پَرِش‌ صد نفرو اون‌ورِ دیوار می‌برم

‌با اینكه‌ رو دستای‌ من‌ خط‌ِ كبودِ تركه‌هاس

خوب‌ می‌دونم‌ كه‌ مدرسه‌ فردا پُر از نور و صداس

برپا...! بگو ای‌ من‌ِ من‌! برجا نشستنت‌ بسه‌!

از روی‌ دیوارا بپر! مدرسه‌ مثل‌ِ قفسه!

برپا...! بگو ای‌ من‌ِ من‌! ختمِ ترانه‌ روشنه‌!

تركه‌ خیس‌ِ آلبالو، یه‌ جای‌ قصه‌ می‌شكنه‌

یغما گلرویی

از دفتر ترانه‌ « پرنده بی‌پرنده » / دارینوش 1379

http://persianpoetry.blogfa.com/category/100/52

تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته/ یغما گلرویی

 

تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته

جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته خوشبخته

جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت، ارزش نیست

جواب هم صدایی‌ها، پلیس ضده شورش نیست

نه بمب هسته‌ای داره نه بمب افکن نه خمپاره

دیگه هیچ بچه‌ای پاشو روی مین جا نمیزاره

همه آزاده آزادن، همه بی‌درد بی‌دردن

تو روزنامه نمیخونی نهنگا خودکشی کردن

جهانی رو تصور کن بدونه نفرتُ باروت

بدون‌ظلم خودکامه بدون وحشتُ طاغوت

جهانی رو تصور کن پر از لبخند و آزادی

لبالب از گل و بوسه، پر از تکراره آبادی

تصور کن اگه حتی تصور کردنش جرمه

اگه با بردن اسمش گلو پر میشه از سرمه

تصور کن جهانی رو که توش زندان یه افسانه است

تمام جنگای دنیا شدن مشمول آتش بس

کسی آقای عالم نیست، برابر با همن مردم

دیگه سهم هر انسانه، تنِ هر دونه‌ی گندم

بدون مرز و محدوده وطن یعنی همه دنیا

تصور کن تو میتونی بشی تعبیر این رؤیا

یغما گلرویی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/100/52