نیمی از جان مرا بردی محبت داشتی/ سجاد سامانی
نیمی از جانِ مرا بردی، محبت داشتی
نیمِ باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی
بر زمین افتادم و دیدم به سویم میدوی
دستِ یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی
خانهای از جنس دلتنگی بنا کردم ولی
چون پرستوها به ترک خانه عادت داشتی
ای که ابرویت به خونریزی کمر بستهست، کاش!
اندکی در مهربانی نیز همّت داشتی
من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع
کاش! قدری بر لبانت آه حسرت داشتی
سجاد سامانی