ما را که به جز توبه شکستن هنری نیست/ پرواز همای
ما را که به جز توبه شکستن هنری نیست
با زاهد بی مایه نشستن ثمری نیست
برخیز جز این چاره نداری که در این جا
جز جام مِی و مُطرب و ساقی خبری نیست
ما خانه به دوشیم
ما باده فروشیم
جز باده ننوشیم، ننوشیم،
ننوشیم
ما حلقه به گوش،
حلقه به گوش، حلقه به گوشیم
در کلبه ما سفره ارباب و فقیرانه
جدا نیست
در حلقه ما
جنگ و نزاعی به سر شاه و گدا نیست
ما مُطرب عشقیم
در کعبه ما
جنگ رسیدن به خدا نیست
ای زاهد دیوانه
وا کن در میخانه
مِی زن دو سه پیمانه
که ناخورده مِی و رفته ز
هوشیم
باده بده، باده بده، باده بنوشیم
پرواز همای
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]