یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت

جام دگر بنوش که شیدا ببینمت

زیور به خود مبند که زیبا ببینمت

با دیگران مباش که تنها ببینمت

در این بهار تازه که گل‌ها شکفته‌اند

لبخند عشق زن که شکوفا ببینمت

یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت

حام دگر بنوش که شیدا ببینمت

بگذشت در فراق تو شب‌های بی‌شمار

هر شب در این امید که فردا ببینمت

نازم به بی‌نیازیت ای شوخ سنگدل

هرگز نشد که اسیر تمنا ببینمت

منت‌پذیر قهر و عتاب تو‌ام ولی

می‌خواستم که بهتر از این‌ها ببینمت

مفتون امینی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/107/40