از تو دورم من و دیوانه و مَدهوش توام

آنچنان محو تو گشتم که در آغوش توام

یک دم از دل نبرم یاد دلاویز تورا

گرچه چون عشقِ ز دل رفته فراموش توام

نگه گرمم و در چشم سخنگوی توام

هَوَس بوسه ام و در لب خاموش توام

همچو اشکی که ز جان ریخته در دامن تو

چون صدایی که ز دل خاسته در گوش توام

پای تا سر همه طوفانم و آشفتگی ام

بحر پر موجم و عمری است که در جوش توام

گرچه در حسرتم از دوری برق نگهت

زنده با یاد تو و گرمی آغوش توام

در د ل این شب تاریک که چون بخت من است

تا سحر منتظر صبح بناگوش توام

خاطر نازکت آزرده شد از خاطر من

بار سنگینم و آویخته از دوس توام

ابوالحسن ورزی

تهران 1373 - 1293

http://persianpoetry.blogfa.com/category/192/77