یار من همسفر گرفت و عشق من بر باد رفت/ خسرو فرشید ورد
1
یار من همسفر گرفت و عشق من بر باد رفت
یاد من از یاد بُرد و با رقیبم شاد رفت
2
آن همه عشق و امید و عهدها بر باد شد
آن همه سوز و گداز و اشکها از یاد رفت
3
با سرود آهِ من بزم عروسی ساز کرد
با جهیز اشک من در خانهی داماد رفت
4
بادهی خوشبختی و شادی من بر خاک ریخت
لالهی امید من پَرپَر شد و بر باد رفت
5
آنکه در افسونگری کرد آن همه غوغا گریخت
آنکه در عاشقیکُشی کرد این همه بیداد رفت
6
آن نهال نیکبختی آن درخت آرزو
آنکه بُد در باغ رؤیا خوشتر از شمشاد رفت
7
آنکه عشقش در ازل با هستیم پیوند یافت
آنکه مهرش تا ابد در جان من افتاد رفت
8
گفتمش پس عشق من؟ با خنده گفت: ای وای مرد
گفتمش پس یار من؟ با عشوه گفت: ای داد رفت
خسرو فرشید ورد