یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم/ مشفق کاشانی
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
در سایهی سروی به صفایی نرسیدیم
از دامن دی بوی بهاری نشنیدیم
در حسرت برگی به نوایی نرسیدیم
بر قامت فریاد به فریاد نشستیم
پژواک صدا را به صدایی نرسیدیم
از آتش تقدیر تو شبگیر گذشتیم
در طور تجلّی به ندایی نرسیدیم
از حنجره صد پنجره آواز گشودیم
زین پرده به گلبانگ درایی نرسیدیم
ما درد غم عشق تو ای دوست نهادیم
بر شانه زخمی به دوایی نرسیدیم
در معبد افسوس چه رازی است خدایا!
در ما که به محراب دعایی نرسیدیم
مشفق کاشانی/ عباس کیمنش
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳ توسط : سامیار کشتکار
|
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]