ماه را باید تماشا کرد و رفت

دیدگان را عین دریا کرد و رفت

در چنین فرصت که کمتر از دَمی است

عشق را باید تمنّا کرد و رفت

نیست آن غوغا که دل می‌خواستی

در جهان باید که غوغا کرد و رفت

منتظر بودم که می‌آید ولی

او بسی امروز و فردا کرد و رفت

وعده وصلم به روزی داده بود

روز وصل آن نکته حاشا کرد و رفت

شانه‌هایش را نوازش داده بود

دست‌هایم شانه بالا کرد و رفت

تا بسوزاند دلم را تا ابد

آتشی در سینه بر پا کرد و رفت

گریه‌هایم از برای خنده‌ای است

کز تمسخر بر دو دنیا کرد و رفت

در زمین می‌جستمش، بر کهکشان

دلبرم راهی که پیدا کرد و رفت

طارق خراسانی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/202/85