آتشی در سینه دارم جاودانی/ پژمان بختیاری
مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)
آتشی در سینه دارم جاودانی
عمر من مرگی است نامش زندگانی
رحمتی كن كز غمت جان میسپارم
بیش از این من طاقت هجران ندارم
كی نهی بر سرم پای ای پری! از وفاداری
شد تمام اشک من بس در غمت كردهام زاری
نوگلی زیبا بود حُسن و جَوانی
عطر آن گُل رحمت است و مهربانی
ناپسندیده بود دل شكستن
رشته الفت و یاری گسستن
كی كنی ای پری! ترک ستمگری
میفكنی نظری آخر به چشم ژاله بارم
گرچه ناز دلبران دل تازه دارد
ناز هم بر دل من اندازه دارد
ای تو گر ترحمی نمیكنی بر حال زارم
جز دمی كه بگذرد كه بگذرد از چاره كارم
دامنت كه بر سرم گذر كنی به رحمت اما
آن زمان كه بر كشد گیاه غم سر از مزارم
از نظرهای تو بیمهری عیان است
جان گداز است آن نظر که آرام جان است
سیل اشکم با زبان بیزبانی
با تو گوید راز عشقم گرچه دانی
پژمان بختیاری