ای چشم‌های روشن شب، ای ستاره‌ها

آیا عقاب گم شده‌ام را ندیده‌اید؟

در دشت‌های خرم و خاموش آسمان

او با دو بال سرکش و سنگین کجا پرید؟

آیا پرید و رفت و به سیاره‌های دور

یا نیمه راه بر سر یک صخره‌ای نشست؟

یا مست شد چنان که ته درّه اوفتاد؟

یا از نهیب و غُرّش توفان پرش شکست؟

روزی که روی رودِ خروشان جنگلی

افتاده بود سایه سبز درخت‌ها

من با همه شرار و شکنجی که داشتم

با او میان خرمن گل گشتم آشنا

گویی تمام پیکر من دل شد و دلم

در دیده‌ی فسونگر او کرد آشیان.

گویی درون زورق زرین آفتاب

رفتیم ما به گردش دریای آسمان

شد سرنوشت و آرزوی من دو بال او

با این دو بال سرکش خود ناگهان پرید.

ای چشم‌های روشن شب، ای ستاره‌ها

آیا عقاب گم شده‌ام را ندیده‌اید؟

ژاله اصفهانی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/232/106