یار باز آمد و غم رفت و دل آرام گرفت/ غلامعلی رعدی آذرخشی
یار باز آمد و غم رفت و دل آرام گرفت
بخت خندید و لبم از لب او کام گرفت
آن سیه پوش چو از پردۀ شب رخ بنمود
جان من روشنی از تیرگی شام گرفت
خواستم راز درون فاش کنم یار نخواست
نگهی کرد و سخن شیوۀ ابهام گرفت
گفت: دور از لب و کامم لب و کام تو چه کرد؟
گفتمش: بوسۀ تلخی ز لب جام گرفت
گفت: در کوره ی هجران،تن و جانت که گداخت؟
گفتم: آن شعله ی عشقی که مرا خام گرفت
گفت: در محنت ایام دلت گشت صبور؟
گفتم: این پند هم از گردش ایام گرفت
غلامعلی رعدی آذرخشی
1288-1378
در مهر ۱۲۸۸ شمسی در تبریز چشم به جهان گشود
در ۱۷ مرداد ۱۳۷۸ در تهران چشم از جهان فروبست