باز آ و در آیینۀ جان جلوه گری کن

ما را ز غم هستی بیهوده بری کن

وین تیره شب حسرت و نومیدی ما را

از تابش خورشید رخ خود سپری کن

یارب ! قدم موکب آن سرو روان را

رهوار تر از مرکب باد سحری کن

ای ماه فلک ! این ره بی فایده بگذار

رو قافلۀ ماه مرا راهبری کن

از وصل خود ای گل ! ثمری بخش به عمرم

و آسوده ام از سرزنش بی ثمری کن

ای عشق ! چو از خبری با خبری تو

ما را ز کرم مرد ره بی خبری کن

ور عقل کند سرکشی و داعیه داری

زودش ادب از سیلی شوریده سری کن

با اهل هنر چیرگی بی هنران بین

وین سیر عجب در هنر بی هنری کن

چون عرصۀ تنگت ندهد رخصت پرواز

رو آرزوی نعمت بی بال و پری کن

رعدی ! ز در عشق مرو بر در دیگر

هشدار و حذر از خطر در به دری کن

غلامعلی رعدی آذرخشی

1288-1378

در مهر ۱۲۸۸ شمسی در تبریز چشم به جهان گشود

در ۱۷ مرداد ۱۳۷۸ در تهران چشم از جهان فروبست

http://persianpoetry.blogfa.com/category/215/96