من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم/ سجاد سامانی
من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم
ظاهری آرام دارد باطن توفانیم
مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم میکنند
خود ولی در دستهای دیگران زندانیم
بس که دنبال تو گشتم شهرهی عالم شدم
سر بلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم
میزند لبخند بر چشمان اشکآلود شمع
هر که باشد با خبر از گریهی پنهانیم
هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم میدهد نادانیم
سجاد سامانی
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵ توسط : سامیار کشتکار
|
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]