بخوان

ای قناری‌ترين پرنده!

در هجومِ حنجره‌های ناروا

ای صدای شفاف

در هزارتوهای مكنده‌ی تاریک

می‌شنوم تو را

از پشت آوازهای معطر

از پشت فريادهای بی‌صدا

از پشت پروازهای پَرپَر

می‌گذری در باد...

می‌گذری با باد...

با پيراهنی از ابر

و شالی از رنگين‌كمان

و در تلاقی نگاه‌هايت

آذرخش و باران آفريده می‌شوند

ای مسيح كوچک!

هنگام كه در گل‌های شيپوری می‌دمی

و مرا و همگان را بر می‌انگيزی

هيچ می‌دانی

در كدامين سمتِ اين شبِ تلخ

مر گ را بايد زيست

و زيستن را گريست؟!

ای درخت‌ترين سبز!

در عبور سال‌های خاكستر

گيسوانت را می‌تكانی

و ستارگان از ميلِ شكوه‌مندِ سقوط سرشار می‌شوند

شب مشبک می‌شود

ماه بر می‌آيد

و تو می‌شكفی در همه‌چيز

دوست دارمت ای غريبه‌ی ناچار

در سياره‌ی سرگردانی

بی‌تو در اين عصر عُسرت و حَسرت

زندگی- اين خسارت مداوم را –

به كه پناه می‌آورم؟!

حضورت جبران اين خسران بزرگ است

بمان...!

ای درياترين اندوه!

و ای دماوندترين كوه!

یداله گودرزی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/201/84

سپاس از خانم مریم مقتدر