در سوگ پدر

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من

یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند

مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من !

مَه گردون ادب بودی و در خاک شدی

خاک زندان تو گشت، ای مه زندانی من !

از ندانستن من دزد قضا آگه بود

چو تو را برد بخندید به نادانی من

آن که در زیر زمین داد سر و سامانت

کاش ! می خورد غم بی‌ سر و سامانی من

بسر خاک تو رفتم خط پاکش خواندم

آه...! از این خط که نوشتند به پیشانی من

رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی

بی تو در ظلمتم ای دیده‌ی نورانی من !

بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند

قدمی رنجه کن از مهر به مهمانی من

صفحۀ روی ز انظار نهان میدارم

تا نخوانند بر این صفحه پریشانی من

دهر بسیار چو من سر بگریبان دیده است

چه تفاوت کندش سر به گریبانی من

عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری

غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من

گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند

که شکستی قفس ای مرغ گلستانی من !

من که قدر گهر پاک تو می دانستم

ز چه مفقود شدی ای گهر کانی من !

من که آب تو ز سرچشمۀ دل می دادم

آب و رنگت چه شد ای لالۀ نعمانی من !

من یکی مرغ غزلخوان تو بودم چه فتاد

که دگر گوش نداری به نوا خوانی من

گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم

ای عجب ! بعد تو با کیست نگهبانی من

پروین اعتصامی

http://persianpoetry.blogfa.com/category/35/31