گرچه غم می کشدم سوی جهان های دگر

خنده را ترجمه کردم به زبان های دگر

عید با آینه و سبزه و قرآن آمد

سبزم از خلوت و از جِلوت جان های دگر

سی سحر سر شد و از عشق نپرسیدم؛ چیست

فرق این یک رمضان با رمضان های دگر؟

پشت این کوه، پر از دیو سپید است و سیاه

هفت خوان طی شد و شد نوبت خوان های دگر

دشت لبریز جوان های فرو افتاده است

شادمانم که سوارند جوان های دگر

عید شد؛ عید... مبادا نگرانم باشید

نگران توام و دل نگران های دگر

در وداع رمضان چشم و زبان گریه کنید

کاشِمان چشم دگر بود و زبان های دگر

علیرضا قزوه