صد شکر گو‌یم هر زمان هم‌ چنگ را هم‌ جام را

کاین هر دو بُردند از میان هم ننگ را هم نام را

دلتنگم از فرزانگی دارم سر دیوانگی

کز خود دهم بیگانگی هم خاص را هم عام را

خواهم جنونی صف شکن آشوب جان مرد و زن

آرد به شورش تن به تن هم پخته را هم خام را

چون مرغ پَرد از قفس دیگر نیندیشد ز کس

بیند مدام از پیش و پس هم دانه را هم دام را

قاآنی ! ار همت کنی دل از دو عالم برکنی

یکباره درهم بشکنی هم شیشه را هم جام را

قاآنی شیرازی