مرجع و مدخل شعر فارسی (Persian Poetry)

خراب از باد پاییز خمارانگیز تهرانم

خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم

خدایا! خاطرات سرکشِ یک عمر شیدایی

گرفته در دماغی خسته چون خوابی پریشانم

خیالِ رفتگان شب تا سحر در جانم آویزد

خدایا! این شب‌آویزان چه می‌خواهند از جانم

پریشان یادگاری‌ها بر بادند و می‌پیچند

به گل‌زار خزانِ عمر چون رگبار بارانم

خزان هم با سرود برگ‌ریزان عالمی دارد

چه جای من که از سردی و خاموشی زمستانم

سه‌تار مُطرب شوقم گسسته سیم جانسوزم

شبان وادی عشقم شکسته نای نالانم

نه جامی کو دمد در آتش افسرده جان من

نه دودی کو برآید از سر شوریده سامانم

شکفته شمع دمسازم چنان خاموش شد کز وی

به اشک توبه خوش کردم که می‌بارد به دامانم

گره شد در گلویم ناله، جای سیم هم خالی

که من واخواندن این پنجۀ پیچیده نتوانم

کجا یار و دیاری ماند از بی مِهری ایام

که تا آهی برد سوز و گداز من به یارانم

سرود آبشار دلکش پس قلعه‌ام در گوش

شب پاییز تبریز است در باغ گلستانم

گروهِ کودکان سرگشته‌ی چرخ و فلک بازی

من از بازیِ این چرخِ فلک سر در گریبانم

به مغزم جعبه شهر فرنگ عمر بی‌حاصل

به چرخ افتاده و گویی در آفاق است جولانم

چه دریایی چه طوفانی که من در پیچ و تاب آن

به زورق‌های صاحب کُشته‌ی سرگشته می‌مانم

از این شورم که امشب زد به سر آشفته و سنگین

چه می‌گویم نمی‌فهمم چه می‌خواهم نمی‌دانم

به اشکِ من گل و گل‌زار شعر فارسی خندان

من شوریده‌بخت از چشم گریان ابر نِیسانم

کجا تا گویدم برچین و تا کی گویدم برخیز

به خوان اشک چشم و خون دل عمری است مهمانم

فلک گو با من این نامردی و نامردمی بس کن!

که من سلطان عشق و شهریار شعر ایرانم

محمدحسین شهریار

http://persianpoetry.blogfa.com/category/36/32