ای که پنداری که نبود حشمت و جاهی تو را / ملاهادی سبزواری/ غزل
ای که پنداری که نبود حشمت و جاهی تو را
هست شرق و غرب عالم ماه تا ماهی تو را
از پیش تا چند گردی کو به کو و در به در
رو به خویش آور که هست از خود به او راهی تو را
گام نه اول بره پس از خود ای سالک بره
زان نهٔ آگه که از خود هست آگاهی تو را
گر خدا خواهی تو خود خواهی بنه در گوشه ای
تا که خود خواهی شود عین خدا خواهی تو را
جام جم خواهی بیا از خود ز خود بی خود طلب
بهر دارا ساختند آئینهٔ شاهی تو را
خوشه ای از خرمنش اسرار اگر داری طمع
اشک باید ژاله سان و چهرهٔ کاهی تو را
ملاهادی سبزواری
+ نوشته شده در یکشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۰ توسط : سامیار کشتکار
|
[«حقیقت.!.» هرگز نباید قربانی شود.!.]